بزوجیق
روستای بزوجیق از توابع شهرستان هشترود استان آذربایجان شرقی

تبریک نوروز سال 1396 ولادت حضرت علی (ع) ((( روز پدر ))) تبریک عید نوروز سال 1394 بازیهای زمستانی در روستای بزوجیق ختنه کردن پسرها شب یلدا موذن روستا دکترشاطرزاده مجلس ترحیم معدن شوراکت در گذشته از دو نفر به نیکی یاد می شد شکسته بند آشپز روستای بزوجیق عاشق علی کلاس قرآن اولین معلم ، بیماری خروسک ، دکتر تیموری صابر پاشائی اسامی بزرگانی که به رحمت خدا رفته اند تفریح جوانان روستای بزوجیق نمایی دور از روستای بزوجیق روستای بزوجیق


شهدای دفاع مقدس روستای بزوجیق

جملاتی در مقام شهدا

 این وعدة خداست که حق الناس را نمی بخشد! خون شهدا حق الناس است، نمی دانم با این حق الناس بزرگی که به گردن ماست، چه خواهیم کرد؟!

 کاش گناهان ما هم مثل گناهان شهدا (ترک نماز شب و دیر شدن نماز اول وقت) بود!

 سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند. سلام بر شهدا!

((کاری از جواد اسدی))



:: برچسب‌ها: شهدای روستای بزوجیق ،بزوجیق، روستای بزوجیق,

نویسنده : یوسف تاریخ : یک شنبه 9 مهر 1396

تسلیت واژه ی کوچکی است برای بازماندگان این عزیزان سفر کرده

 من که با هر بند انگشت  تو در دستان خود 

ذکر میگویم پدر،تسبیح میخواهم چکار…؟؟؟

من نبودم و تو بودی ،
بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی ،
حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم ،
هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی .
...
ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت ،
ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را،
اعتراض ها و درشتیهایم را ، و هر آنچه را که آزارت داد .
دستانت را می بوسم و پیشانیت را ،
که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود ،
خاک پایت هستم تا هست و نیست هست .
به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم .

 

به پاس اولین بوسه ای که پدرم به رسم مهر در اولین ساعات تولد به گونه ام زد و من نفهمیدم:

 

و به یاد سوزنده ترین بوسه ی اخر که من به رسم وداع به صورتش زدم و او نفهمید:

 

یادش را گرامی میدارم.

نثار روح همه ی پدرانی که دیگر بین ما نیستند فاتحه ای قرائت کنیم

امسال پدرانی را از دست دادیم  خداوند در رحمت برویشان بگوشاید.

(((کریم داداشی ، رحمان اسدی ، علی نصیری)))

 



:: برچسب‌ها: پدر ،,

نویسنده : یوسف تاریخ : جمعه 8 ارديبهشت 1396

تبریک نوروز سال 1396

خدای رحمان نوید میلاد سال نو را بر دوش نسیم بهاری گذاشت تا این امانت سبز را به رسم آغاز به خالق

سپارد.حلول سال نو و تولد دوباره طبیعت، عید فرخنده و کهن نوروز باستانی را که یادگار نیاکان و پیام‌آور

دوستی،عشق و محبت، با لطافت گیاه و خرمی طبیعت، و تحول به مراحل نیکوتر و برتر است.

((((حلول سال نو و تولد دوباره طبیعت، عید فرخنده و کهن نوروز باستانی را  به تمامی همشهریان عزیز در جای جای ایران اسلامی تبریک و تهنت میگویم.))))



:: برچسب‌ها: تبریک نوروز سال 1396,

نویسنده : یوسف تاریخ : دو شنبه 30 اسفند 1395

ولادت حضرت علی (ع) ((( روز پدر )))

علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را

دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

به علي شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را

مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن

که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را

بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من

چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا

بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهداي کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان

چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را

بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت

که ز کوي او غباري به من آر توتيا را

به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت

چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم

که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي

به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را

ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا

ﻫﻴﺴﺴﺴﺴﺴﺴﺲ!!!!!!
ﻳﻮﺍﺵ ﺗﺮﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ ﻛﻨﻴﺪ!!!!!!!!!!!
ﺷﺎﻳﺪﻛﺴﻲ ﭘﺪﺭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ… ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﺍﻳﻦ ﻃﻼی ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺥ ﻧﻜﺸﻴﺪ ...
ﻗﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ .. ﺍﺯﻛﻨﺎﺭﺵ ﺑﻮﺩﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﻳﺪ، ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﺑﺒﻮﺳﻴﺪ، ﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻛﻨﻴﺪ ، ﭘﺪﺭﻫﺪﻳﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻫﺪ...ﭘﺪﺭﺧﻮﺩﺵ ﻫﺪﻳﻪ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯﺩﺳﺘﺶ ﻧﺪﻫﻴﺪ, ﺑﺮﺍﻳﺶ ﻭﻗﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ. ﻧﮕﻴﺪ ﺑﺎﺑــﺎ ﮔﻴﺮ ﻧﺪﻩ؛ ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ , ﻧﻪ!!!!! ﺗﻮ ﺑﺮﺍی ﺍﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﻛﻮﭼﻮﻟﻮﻳﻲ .... ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺵ ﺍﻭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺗﻮﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺁﻣﺪﻩ... ﺗﺎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻛﻨﺪ... ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺵ ﺩﻝ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﻧﺸﻜﻨﻲ... ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻛﻢ ﻳﻮﺍﺷﺘﺮ!!! ﺷﺎﻳﺪ ﻛﺴﻲ ﺩﻟﺶ ﺑﺮﺍی ﭘﺪﺭﺵ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ......

                                                                  روح پدران آسمانی شــاد



:: برچسب‌ها: روز پدر, ولادت حضرت علی (ع), پدران آسمانی, ,

نویسنده : یوسف تاریخ : پنج شنبه 2 ارديبهشت 1395

تبریک عید نوروز سال 1395

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار


یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال

حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت


می‌باشد را به تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض کرده و سالی سرشار از برکت


و معنویت را از درگاه خداوند متعال و سبحان برای شما عزیزان مسئلت دارم.

 

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 اسفند 1394

نووروز گولی نوروز 1395

بزرگترين نشانه بهار درروستای بزوجیق گل نوروز است . گلي كه در زبان فارسي با نام زنبق شناخته مي شود. زنبق وحشي كه يادآور آمدن فصل بارش باران هاي مدام و رعد وبرق و قوس وقزح است . هركسي كه اين گل را براي نخستين بار به ميان مردم مي آورد از آنان هديه دريافت مي كرد. او با اين عمل خود پيك بهار عنوان مي يافت . بیشتر مردم  این گل را لای ورقهای کتاب قرآن میگذاشتند تا برای سال بعد بماند.

شهریار حیدربابایه سلام دا دئیر:

بایرام یئلی چارداخلاری ییخاندا

نوروز گولی قار چیچه یی چیخاندا

آغ بولوت لار کوینه ک لرین سیخاندا

بیزدن ده بیر ممکن اولسا یاد ائله

آچیلمیان اوره کلری شاد ائله

نوروز گولی

نوروز گولی

نوروز گولی

نوروز گولی




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 اسفند 1394

داستان بسیار زیبا و آموزنده مادر نابینا

تقدیم به همه مادران

مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود

اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

یک روز اومده بود  دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره

خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟

 به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا   از اونجا دور شدم

روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت  هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره

فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم .  کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..کاش مادرم  یه جوری گم و گور میشد…

روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟

 اون هیچ جوابی نداد....

حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم .

احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت

دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم

سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی…

از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم

تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من

اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو

وقتی ایستاده بود دم در  بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا  ، اونم  بی خبر

 سرش داد زدم  “: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!”  گم شو از اینجا! همین حالا

اون به آرامی جواب داد : ” اوه   خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم ” و بعد فورا رفت واز نظر  ناپدید شد .
یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه

ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم .

بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی .

همسایه ها گفتن که اون مرده

ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم

اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن

ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور   اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،

خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا

ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم

وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم

آخه میدونی … وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی

به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم

بنابراین چشم خودم رو دادم به تو

برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم  به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه

با همه عشق و علاقه من به تو...




نویسنده : یوسف تاریخ : 2 اسفند 1394

شاخسی واخسی


فیلم عزاداری شاخسی واخسی را از لینک زیر دانلود کنید


http://www.uplooder.net/files/1be9167801080da3a3087697c9bf68e9/shahksey-00.wmv.html
 




نویسنده : یوسف تاریخ : 2 آبان 1394

تسلیت
انا لله و انا الیه راجعون

از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر

رفتی و از مرگ جانسوزت سیه پوشم پدر

خنده و مهر و وفا و مهربانیهای تو

در جهان هرگز نمی گردد فراموشم پدر

 

در کمال تاسف با خبر شدیم (آقای جعفر تنهایی )دار فانی را وداع گفت. و در قبرستان ده امام به خاک

سپرده شد. این ضایعه بزرگ را به خانواده ایشان تسلیت عرض مینماییم و از خداوند متعال برای ایشان طلب

مغفرت کرده و برای خانواده محترم ایشان صبر جمیل مسئلت مینماییم.

مراسم سوم آن مرحون در روز جمعه مورخه 94/02/18 از ساعت 10:30 الی14 در شهرک فرون آباد بر گذار میگردد.

یادمان باشد مرحوم  تنهایی کسی بود که اولین بار روشنایی (برق) را به خانه  های ما آورد  .




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

دانلود فیلم همایش دانش آموزان و معلمان روستای بزوجیق
 

دانلود فیلم همایش دانش آموزان و معلمان روستای بزوجیق

 

 

 

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

اوشاغلیغ ناغیلی

این داستانک کودکانه را معمولا مادر بزرگها برای نوه های گلشان می گفتند. یاد آن روزها گرامی ، که بچه ها اطراف کرسی میخوابیدند و مادر بزرگها برای آنها قصه تعریف میکردند و هر از گاهی با نقل هایی که در ته جیبشان بود بچه ها را خوشحال میکردند .

اوشودوم آی اوشودوم ... داغدان آلما داشیدیم

آلمالیغیمی آلدیلار ... منی یولا سالدیلار

من ظلومندان بزارام ... درین قویو قازارام

درین قویو بئش کئچی ... بئشیده ائرکک کئچی

ائرکک  قازاندا قاینار... ماحمود یانیندا اوینار

ماحمود گئتدی اودونا ... قارغی باتدی بودونا

قارغی دئییل قمیشدیر... بئش بارماغیم گوموشدور

گوموشو وئردیم تاتا ... تات منه داری وئردی

دارینی سپدیم قوشا ... قوش منه قاناد وئردی

قانادلاندیم اوچماغا ... حق قاپیسین آچماغا

حق قاپیسی کیلددیر... کیلید دوه بوینوندا

دوه گیلان یولوندا ... گیلان یولو سر به سر

ایچینده میمون گزر... میمونون  بالالاری

منی گوردو آغلادی ... تومانینا قیغ لادی !!




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

تسلیت

تسلیت

خانواده محترم مقدمی اندوه بی پایان ما از این واقعه دردناک قابل وصف نیست

درگذشت پدر چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به باور می‌نشیند،

ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چاره‌ای جز تسلیم و رضا نیست.

این ماتم جانگداز را به،خانواده محترم تان صمیمانه تسلیت عرض نموده

و برای آنان صبر و اجر و برای آن عزیز سفرکرده علو درجات طلب می‌کنم.

از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر

رفتی و از مرگ جانسوزت سیه پوشم پدر

خنده و مهر و وفا و مهربانیهای تو

در جهان هرگز نمی گردد فراموشم پدر

(( گفــت : با پدر یک جمـــله بســـاز. گفتــم : من با پدر جمله نمی ســازم ،

دنیــــــــامو می سازم ))

در مورخه 93/05/19 ((آقای محمد مقدمی ))  پدری مهربان و دلسوزاز اهالی روستای

بزوجیق ساکن شهرستان رشت دار فانی را وداع گفتند ومراسم ختم  روز سوم آن مرحوم در مورخه

93/05/21 از ساعت 10 الی 13 در شهرستان رشت برگزار گردید.

 

   روز یکشنبه مورخه 1393/06/30 (( مظفر پرکان )) پدری مهربان و دلسوز و برادر شهید بهراد

پرکان بعد از تحمل چند ماه بیماری در شهرستان رشت دار فانی را وداع گفتند که روز سوم آن مرحوم

در مورخه 93/07/01 از ساعت 10 الی ساعت 13  میباشد.

مدیریت وبلاگ این مصیبت وارده را به خانواده ی محترم پرکان تسلیت عرض نموده و  از خداوند متعال

برای بازماندگان عمر با عزت را مسئلت داریم.

 

 

در کمال تاسف با خبر شدیم (( آقاِی فتحعلی جهانگیری )) در مورخه 93/07/07 در شهرک فرون آباد دار فانی را وداع گفته اند. این ضایعه بزرگ را به خانواده ی محترم ایشان تسلیت عرض کرده و از خداوند  متعال  برای  ایشان  طلب  مغفرت  و برای خانواده ی محترمشان صبر جمیل مسئلت می نماییم.

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

شب نشینی های زمستانی

به یاد شب نشینی های فراموش شده

بعد از شنیدن صحبتهای پدربزرگها و سالمندان روستا می بینم که با اینکه در کنار یکدیگر زندگی می کنیم چقدر از همدیگر دور هستیم .

صحبت از زمانی است که سن من و همسالان من قد نمی دهد صحبت از سرمای سوزان و برفهایی است که تا زانو آدم در برف می رفت  ، صحبت از آن روزهایی است که حتی نفت نقش بسزایی در گرم کردن خانه ها نداشت چه برسد به بخاری گازی ...

کرسی بود که با گرمای پِهِنِ خشک شده که در زبان محلی به آن " کَرمَه 1" می گویند اهل خانه را از سرمای سوزان آن روزها نگه می داشت . آن روزهایی که همه همسایه ها زیر یک کرسی جمع می شدند و بزرگتر ها گرداننده های این مراسم بودند . پدران از کشاورزی و دامداری و مادران از خانه داری و فرزندان از آقا و خانم معلم جدیدشان که از شهر آمده بود می گفتند . پدربزرگها به گفتن داستان هایی از گذشته های دور و ظلم و ستمی که از اربابان گذشته بر آنها روا شده بود می پرداختند . بچه ها نیز سرگرم  به نقطه بازی و شاه و دزد ، بازی می شدند . آن موقع خانواده ها آنقدر با هم صمیمی بودند که اگر میانشان بحثی در میان می گرفت کینه در آن رسوخ نداشت .

پذیرایی ها ساده بود و در کمتر خانه ای میوه وجود داشت از این سال تا سال دیگر شاید یک بار هم رنگ مرکبات نمی دیدند . مجمه روی کرسی پر بود از ، کشمش و نخود ، سنجد، گندم و عدس برشته ، و یا هویجی که تازه از زیر خاک در آورده بودند. آن روزها مثل امروزه تلویزیون  نبود . این شب نشینی ها به همین جا ختم نمی شود و چه گره ها و مشکلات در بطن همین دور هم جمع شدن ها باز می شد . مادران برای پسران جوان خود از میان دختران روستا یک به یک سبک و سنگین می کردند و از همین شب نشینی ها چه زندگی ها که سرو سامان نمی گرفت .

حال نمی دانم چه بگویم آیا پدران ما نتواسته اند خود را با عصر تکنولوژی وفق دهند یا ما هویت خودمان را در این عصر وانفسای تکنولوژی گم کرده ایم . ما در یک خانواده در کنار یکدیگر زندگی می کنیم اما عضوء شبکه های اجتماعی می شویم و از این طریق با یکدیگر ارتباط برقرار می کنیم و رنگ و بویی از زندگی سنتی در زندگی روزانه مان حس نمی شود و یا اگر شب نشینی هایی هم برگزار می کنیم نشانه هایی جز تجملات در آن دیده نمی شود .

با کمی تأمل می توانیم به این نکته پی ببریم که زندگی سخت نیست ما سختش میکنیم و می توانیم همانند پدرانمان به دور از هرگونه تجملات و با سادگی در کنار یکدیگر زندگی کنیم .

از شبکه های مجازی سخن به میان آمد این شبکه ها باعث شده اعضای خانواده از هم دور شوند طوری که وقتی شب نشینی  به خانه اقوام میرویم هر بچه ای را میبینی در دست خود  تبلت یا گوشی دارد و فقط با هم سن و سال خود  در گوشه ای کز کرده و فقط با گوشی یا تبلت خود بازی میکنند یا پدر  یا مادری را میبینی برای نوه اش سیسمونی میدهد و لای سیسمونی یک تبلت گذاشته است  وبا افتخار میگوید که برای نوه ام  سیسمونی تبلت  داده ام  ولی فکر نمیکند وجود این  وسایل برای بچه ها در سنین کودکی معضل بزرگی است.

کرمه: در تابستان تفاله گاو و گوسفند را با آب مخلوط کرده و به اندازه یک بشقاب یهن میکردند تا خشک شود بعد از خشک شدن این تفاله ها را جمع کرده وبرای سوزاندن در تنور زمستانی نگهداری میکردند.




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

یومورتا بویاماق

یومورتا بویاماق

یادش بخیر اون روزهایی که مادر بزرگ ها از یک ماه مونده به عید هر موقع پیاز پوست می کندند پوست پیازها رو نگه می داشتند تا شب عید تخم مرغ رنگ کنند! آخه اون موقع هیچ وسیله دیگری برای رنگ کردن نبود نه از آبرنگ و مداد رنگی و نه از سایر چیز ها خبری بود. یه پوست پیاز بود و تخم مرغ محلی! دیگه از اون بویاقلی یومورتاها آثاری نمونده و تخم مرغ های رنگی هم مدرن شده اند.

ائو تمیزله مک (خانه تکانی کردن)

 مراسم خانه تکانی قبل از شروع سال نو و از اولین چارشنبه اسفند در آذربایجان آغاز میشود و مردم  سعی میکنند تا شروع سال نو محل زندگی خود را از هر نوع آلودگی پاک کنند و برای ورود سال جدید  آماده کنند. مردم آذربایجان معتقدند اگر خانه تا شروع تحویل سال نو تمیز و مرتب نشود در طول سال  جدید همانطور نامرتب خواهد ماند و تا پایان سال روی تمیزی به خود نخواهد دید.همچنین آذربایجانیها  معتقدند فرشته ها وارد خانه های کثیف نمیشوند.  البته به دلیل سرمای اسفند ماه از فرش شستن خبری نبود. در روستای بزوجیق خانمهای بعد از  تمیز کردن خانه های خود با خاک سفید (خاک  سفید را از دَوَبُوینی و یا از اوزان دَرَ سی می آوردند) درب خانه و تیرک  و دور تاخچه ها را نقاشی میکردند.

قورشاخ سالاماخ  (شال سالاماق)

پسران جوان یک دستمال بلند بدست میگیرند و میروند دنبال (قورشاخ سالاماخ)یعنی میروند و از بالا پشت بام فامیل و در و همسایه دستمالشان را داخل خانه ها اویزان میکنند تا صاحبخانه چیزهایی مثل آجیل جوراب و یا شال یا تخم مرغ و از این جور چیزها به عنوان تحفه ای داخل دستمالشان می بندند .

شهریارشیرین سخن نیز در این بیت اشاره کرده است

 آی نه گوزل قایدادی شال سالاماق .........بی شالینا بایراملیغین باغلاماق

البته عیدی تازه داماد هم که ازطرف خانواده عروس به شال بسته می شد مزه دیگری داشت که شهریار شیرین سخن هم به زیبایی آن را گفته است.

 بایرامیدى ، گئجه قوشى اوخوردى

آداخلى قیز ، بیگ جوْرابى توْخوردى

هركس شالین بیر باجادان سوْخوردى

آى نه گؤزل قایدادى شال ساللاماق !

بیگ شالینا بایراملیغین باغلاماق !

 

شال ایسته دیم منده ائوده آغلادیم

بیر شال آلیب ، تئز بئلیمه باغلادیم

غلام گیله قاشدیم ، شالى ساللادیم

فاطمه خالا منه جوراب باغلادى

خان ننه مى یادا سالیب ، آغلادى

چهل یاسین یا قئرخ یاسین

 البته ناگفته نماند بهترین هدیه ما درایام عید یک تخم مرغ رنگین سفت بود که هرخانواده ای آن رابه شال می بست،انگار دنیا را به ما می داد.




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

تبریک عید نوروز سال 1394

تبریک پیشاپیش عید سال 1394

 

فرا رسیدن سال نو همیشه نوید بخش افکار نو، کردار نو و تصمیم های نو برای آینده است. آینده ای که همه

امید داریم بهتر از گذشته باشد. در سال نو، ۳۶۵ روز سلامتی، شادی، پیروزی، مهر و دوستی و عشق را برای

شما آرزومندم.

(( سال 1394 پیشاپیش بر تمامی مردم روستای بزوجیق تبریک و تهنیت باد .  ))

 

عید نزدیک است و مردم در تدارک چیدن سفره هفت سین هستند. لباس نو می خریم و سفره ی هفت سین

می چینیم. هفت سین یک سفره صمیمی و حقیقی است و چیزی مستقل از کار و زندگی روزانه نیست. سفره

هفت سین نماد یک زندگی کامل است.

سنجد سین اول، نماد فرزانگی و زایش
سیب سین دوم، نماد سلامتی
سبزه سین سوم، یادآور سبزی و نشاط
سمنو سین چهارم، سمبل قدرت
سیر سین پنجم، نماد سیری چشم و دل
سرکه سین ششم، نماد تسلیم و رضا
سماق سین هفتم، سمبل صبر
سکه هشتمین سین مدرن سفره هفت سین

 گل نوروزی

(نوروز گولی) یا همان گل نوروز یا گل زنبق یکی از زیباترین گل های وحشی و طبیعت است که عمر کوتاهی داره اواخر اسفند ماه به صورت خود رو در برخی نقاط روستای بزوجیق می روید و آمدن بهار را نوید میدهد.در سالهای نه چندان دور چند روز مانده به عید که هوا گرم میشد و برفهای بعضی از جاهایی مثل (( اوزان درسی، صد دره ، قره قوش یواسی )) آب میشد بچه های روستای بزوجیق چند نفری جمع میشدند و با همدیگر به صحرارفته و گل نوروزی می چیدند بوته های گل نوروزی را لای کتابها می گذاشتند و این گلها بعضی مواقع تا سال بعدلای کتاب میماند.اینها خاطراتی هستند که هیچ موقع فراموش نخواهد شد.و سالهای سال با ماها خواهد ماند.




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

عکس دانش آموزان
تاريخ : چهارشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۴ | 16:15 | نویسنده : یوسف

از بازدید کنندگان و همشهریان عزیز درخواست دارم کسانی که عکسی از گذشته در دسترس دارند حتما عکس های خود را از طریق ایمیل برام ارسال کنید تا در وبلاگ ثبت کنم.

 

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

دانلود فیلم همایش دانش آموزان و معلمان روستای بزوجیق
 

دانلود فیلم همایش دانش آموزان و معلمان روستای بزوجیق

 

 

 

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

ماه محرم سال 1394

عاشورا سالروز عروج خونین سبک بالان عاشقی است که با شهادت خویش حماسه جاودانه و با شکوهی در تاریخ آفریدند. عاشورا چشمه نوری است که سیاهی ها و تاریکی ها را از جان می شوید و زلالی و پاکی را سخاوتمندانه به آن هدیه می کند. فریاد سرخی که از خاک تفتیده کربلا برخاست، طنین بیدارباشی بود که تمامی اعصار و قرون را درنوردید و با رنج مظلومان تاریخ آمیخته شد و به ابدیت پیوند خورد. نه کربلا به یک سرزمین محدود می شود و نه عاشورا در غروب یک روز پایان می یابد.

ماه محرم بر تمامی حسینیان و مردم روستای بزوجیق تسلیت باد.

از تمامی همشهریان محترم درخواست دارم در هر نقطه ایران که تشریف دارید از حسینیه خودتون عکسی را برای ثبت در وبلاگ روستای بزوجیق برای اینجانب ارسال کنید تا برای پربار بودن  وبلاگ کمکی کرده باشید.




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

عید خدیر خم
السلام علیک یا امیرالمومنین
 
غدیر حساس ترین فراز تاریخ است . غدیر یک اتفاق نیست غدیر مهم ترین و اساسی ترین پیام اسلام است . غدیر دست ما را در دست پیامبر می گذارد و پیامبر دست ما را در دست صاحب غدیر (علی علیه السلام) تا با دست گیری او راه هدایت و رستگاری از ضلالت و گمراهی جدا شود .
غدیر پیامی الاهی و کتابی همیشه گشوده است تا ما پیوسته در آن نظر کنیم و راه وروش زندگی را از آن بیاموزیم و به نشانه ی ایمان و وفاداری مسئولیت ابلاغ آن را به دیگران در این عصر و در زمان های آینده بر عهده گیریم .
بر ماست که غدیر را دوباره بیابیم و بیشتر از گذشته با آن آشنا شویم و پیام غدیر را با زدودن گرد و غبار خستگی سال های سخت و طاقت فرسا از ذهن و زبان کج روی ها و دسیسه ها و نیرنگ ها نجات بخشیم تا همگان بدانند و دوباره بدانیم که غدیر حساس تر ین فراز تاریخ است و علی بن ابی طالب و فرزندانشان  تا امام مهدی (عجل الله تعال فرجه الشریف)  تنها چراغ هدایت و خورشید فروزان سعادت امروز و هر روز انسان و انسانیت اند
آری غدیر با تمام غرض ورزی ها و تحریف ها و دشمنی ها ، به دلیل روشنی و وضوح و دلالت و تواتر اسنادش سند همیشه زنده تاریخ و حماسه ی جاودانه است که بعد از چهارده قرن به دست ما رسیده که حتی مدعیان مکتب خلافت را نیز به نقل و روایت وا داشته است .
بی شک اهمیت ابلاغ پیام غدیر بر هیچ کس پوشیده نیست اما بالاترین عظمت و اهمیت غدیر مدیون شخصیت والای امیر اهل ایمان امیر المومنین علی علیه السلام است.
 
زمان غدیر، مکان غدیر ، اصحاب غدیر ، کلام غدیر، بیعت غدیر، الاهی بودن غدیر و علی علیه السلام این رخداد بزرگ را در جایگاهی مهم و حساس از تاریخ قرار داده است و سبب ماندگاری و جاودانگی آن شده است .
 

آری غدیر امروز زنده است زیرا  امام غدیر زنده است و امامت مهم ترین واساسی ترین پیام غدیر در سیمای پر مهر آخرین وارث غدیر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف متجلی است و بر ماست که این پیام را سینه به سینه در ذهن و جانمان زنده نگاه داریم و عصر به عصر و نسل به نسل آن را به آیندگان انتقال دهیم .

((عید غدیر خم را بر تمامی مسلمانان و مردم روستای بزوجیق تبریک میگویم))




نویسنده : یوسف تاریخ : 19 ارديبهشت 1394

عزاداری مردم روستای بزوجیق ساکن سراسیاب (شهرستان ملارد ) 1393
یادمــــان باشد :

  اول نمــاز حســین، بعد عــزای حسین

اول شعــور حسـینـی، بعد شــور حسینی

محــرم و صفــر زمان بالیــدن است نه فقـط نــالیــدن

بســاطش آمــوزه است نه مــوزه

تمــرین خــوب نگـریســتن است نه فقــط خــوب گـریســتن

نمـاد شعــور مذهــب است نه فقـط شــور مذهــب

لطفا برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید.

 


http://falshbaner.persiangig.com/image/nazar/20.gif



نویسنده : یوسف تاریخ : 19 ارديبهشت 1394

به یاد شب نشینیهای فراموش شده

به یاد شب نشینی های فراموش شده

بعد از شنیدن صحبتهای پدربزرگها و سالمندان روستا می بینم که با اینکه در کنار یکدیگر زندگی می کنیم چقدر از همدیگر دور هستیم .

صحبت از زمانی است که سن من و همسالان من قد نمی دهد صحبت از سرمای سوزان و برفهایی است که تا زانو آدم در برف می رفت  ، صحبت از آن روزهایی است که حتی نفت نقش بسزایی در گرم کردن خانه ها نداشت چه برسد به بخاری گازی ...

کرسی بود که با گرمای پِهِنِ خشک شده که در زبان محلی به آن " کَرمَه 1" می گویند اهل خانه را از سرمای سوزان آن روزها نگه می داشت . آن روزهایی که همه همسایه ها زیر یک کرسی جمع می شدند و بزرگتر ها گرداننده های این مراسم بودند . پدران از کشاورزی و دامداری و مادران از خانه داری و فرزندان از آقا و خانم معلم جدیدشان که از شهر آمده بود می گفتند . پدربزرگها به گفتن داستان هایی از گذشته های دور و ظلم و ستمی که از اربابان گذشته بر آنها روا شده بود می پرداختند . بچه ها نیز سرگرم  به نقطه بازی و شاه و دزد ، بازی می شدند . آن موقع خانواده ها آنقدر با هم صمیمی بودند که اگر میانشان بحثی در میان می گرفت کینه در آن رسوخ نداشت .

پذیرایی ها ساده بود و در کمتر خانه ای میوه وجود داشت از این سال تا سال دیگر شاید یک بار هم رنگ مرکبات نمی دیدند . مجمه روی کرسی پر بود از ، کشمش و نخود ، سنجد، گندم و عدس برشته ، و یا هویجی که تازه از زیر خاک در آورده بودند. آن روزها مثل امروزه تلویزیون  نبود . این شب نشینی ها به همین جا ختم نمی شود و چه گره ها و مشکلات در بطن همین دور هم جمع شدن ها باز می شد . مادران برای پسران جوان خود از میان دختران روستا یک به یک سبک و سنگین می کردند و از همین شب نشینی ها چه زندگی ها که سرو سامان نمی گرفت .

حال نمی دانم چه بگویم آیا پدران ما نتواسته اند خود را با عصر تکنولوژی وفق دهند یا ما هویت خودمان را در این عصر وانفسای تکنولوژی گم کرده ایم . ما در یک خانواده در کنار یکدیگر زندگی می کنیم اما عضوء شبکه های اجتماعی می شویم و از این طریق با یکدیگر ارتباط برقرار می کنیم و رنگ و بویی از زندگی سنتی در زندگی روزانه مان حس نمی شود و یا اگر شب نشینی هایی هم برگزار می کنیم نشانه هایی جز تجملات در آن دیده نمی شود .

با کمی تأمل می توانیم به این نکته پی ببریم که زندگی سخت نیست ما سختش میکنیم و می توانیم همانند پدرانمان به دور از هرگونه تجملات و با سادگی در کنار یکدیگر زندگی کنیم .

از شبکه های مجازی سخن به میان آمد این شبکه ها باعث شده اعضای خانواده از هم دور شوند طوری که وقتی شب نشینی  به خانه اقوام میرویم هر بچه ای را میبینی در دست خود  تبلت یا گوشی دارد و فقط با هم سن و سال خود  در گوشه ای کز کرده و فقط با گوشی یا تبلت خود بازی میکنند یا پدر  یا مادری را میبینی برای نوه اش سیسمونی میدهد و لای سیسمونی یک تبلت گذاشته است  وبا افتخار میگوید که برای نوه ام  سیسمونی تبلت  داده ام  ولی فکر نمیکند وجود این  وسایل برای بچه ها در سنین کودکی معضل بزرگی است.

کرمه: در تابستان تفاله گاو و گوسفند را با آب مخلوط کرده و به اندازه یک بشقاب یهن میکردند تا خشک شود بعد از خشک شدن این تفاله ها را جمع کرده وبرای سوزاندن در تنور زمستانی نگهداری میکردند.

 

 

 

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 19 ارديبهشت 1394

تسلیت

چه سخت است در دل گريستن و سخنی بر زبان نراندن ، چه سخت است بدون او زيستن و چهره پرمهر

خندان، باصفا و صميمی او را در خاک جستن ، اکنون که به تقدير و مشيت الهی در فراق پرواز روح بلند پدری

مهربان مي سوزيم ، از تو مي خواهيم ما را در همه حال صبور و بربار قرار دهی .

پدری مهربان و دلسوزو فداکار ( آقای صالح تنهایی ) در  روز دوشنبه دار فانی را وداع گفته و در

قبرستان ده امام به خاک سپرده شد  ومراسم سوم آن مرحوم در مورخه 93/10/23 از ساعت

10:30 الی ساعت 13 در شهرک فرون آباد بود که با حضور پر رنگ همشهریان  بر گزار گردید

خداوند به آن مرحوم رحمت و به یاز ماندگان صبر عنایت فرماید.

چهل روز گذشت و امروز (93/12/01 ) چهلمین روز در گذشت پدری مهربان و زحمت کش است




نویسنده : یوسف تاریخ : 19 ارديبهشت 1394

عکس های قدیمی
از بازدید کنندگان و همشهریان عزیز درخواست دارم کسانی که عکسی از گذشته در دسترس دارند حتما عکس های خود را از طریق ایمیل برام ارسال کنید تا در وبلاگ ثبت کنم.

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 19 ارديبهشت 1394

انا لله و انا الیه راجعون
انا لله و انا الیه راجعون

از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر

رفتی و از مرگ جانسوزت سیه پوشم پدر

خنده و مهر و وفا و مهربانیهای تو

در جهان هرگز نمی گردد فراموشم پدر

 

در کمال تاسف با خبر شدیم (آقای جعفر تنهایی )دار فانی را وداع گفت. و در قبرستان ده امام به خاک

سپرده شد. این ضایعه بزرگ را به خانواده ایشان تسلیت عرض مینماییم و از خداوند متعال برای ایشان طلب

مغفرت کرده و برای خانواده محترم ایشان صبر جمیل مسئلت مینماییم.

مراسم سوم آن مرحون در روز جمعه مورخه 94/02/18 از ساعت 10:30 الی14 در شهرک فرون آباد بر گذار میگردد.

یادمان باشد مرحوم  تنهایی کسی بود که اولین بار روشنایی (برق) را به خانه  های ما آورد  .




نویسنده : یوسف تاریخ : 19 ارديبهشت 1394

تبریک عید سعید قربان

بر پیکر عالم وجود جان آمد          صد شکر که امتحان به پایان آمد

از لطف خداوند خلیل الرحمن          یک عید بزرگ به نام قربان آمد

روز دهم ماه قمری ذی الحجه ، مصادف با عید قربان از گرامی ترین عید های مسلمانان است..........

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 14 فروردين 1394

عید خدیر خم
السلام علیک یا امیرالمومنین
 
غدیر حساس ترین فراز تاریخ است . غدیر یک اتفاق نیست غدیر مهم ترین و اساسی ترین پیام اسلام است . غدیر دست ما را در دست پیامبر می گذارد و پیامبر دست ما را در دست صاحب غدیر (علی علیه السلام) تا با دست گیری او راه هدایت و رستگاری از ضلالت و گمراهی جدا شود .
غدیر پیامی الاهی و کتابی همیشه گشوده است تا ما پیوسته در آن نظر کنیم و راه وروش زندگی را از آن بیاموزیم و به نشانه ی ایمان و وفاداری مسئولیت ابلاغ آن را به دیگران در این عصر و در زمان های آینده بر عهده گیریم .
بر ماست که غدیر را دوباره بیابیم و بیشتر از گذشته با آن آشنا شویم و پیام غدیر را با زدودن گرد و غبار خستگی سال های سخت و طاقت فرسا از ذهن و زبان کج روی ها و دسیسه ها و نیرنگ ها نجات بخشیم تا همگان بدانند و دوباره بدانیم که غدیر حساس تر ین فراز تاریخ است و علی بن ابی طالب و فرزندانشان  تا امام مهدی (عجل الله تعال فرجه الشریف)  تنها چراغ هدایت و خورشید فروزان سعادت امروز و هر روز انسان و انسانیت اند
آری غدیر با تمام غرض ورزی ها و تحریف ها و دشمنی ها ، به دلیل روشنی و وضوح و دلالت و تواتر اسنادش سند همیشه زنده تاریخ و حماسه ی جاودانه است که بعد از چهارده قرن به دست ما رسیده که حتی مدعیان مکتب خلافت را نیز به نقل و روایت وا داشته است .
بی شک اهمیت ابلاغ پیام غدیر بر هیچ کس پوشیده نیست اما بالاترین عظمت و اهمیت غدیر مدیون شخصیت والای امیر اهل ایمان امیر المومنین علی علیه السلام است.
 
زمان غدیر، مکان غدیر ، اصحاب غدیر ، کلام غدیر، بیعت غدیر، الاهی بودن غدیر و علی علیه السلام این رخداد بزرگ را در جایگاهی مهم و حساس از تاریخ قرار داده است و سبب ماندگاری و جاودانگی آن شده است .
 

آری غدیر امروز زنده است زیرا  امام غدیر زنده است و امامت مهم ترین واساسی ترین پیام غدیر در سیمای پر مهر آخرین وارث غدیر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف متجلی است و بر ماست که این پیام را سینه به سینه در ذهن و جانمان زنده نگاه داریم و عصر به عصر و نسل به نسل آن را به آیندگان انتقال دهیم .

((عید غدیر خم را بر تمامی مسلمانان و مردم روستای بزوجیق تبریک میگویم))




نویسنده : یوسف تاریخ : 14 فروردين 1394

عزاداری مردم روستای بزوجیق ساکن سراسیاب (شهرستان ملارد ) 1393
یادمــــان باشد :

  اول نمــاز حســین، بعد عــزای حسین

اول شعــور حسـینـی، بعد شــور حسینی

محــرم و صفــر زمان بالیــدن است نه فقـط نــالیــدن

بســاطش آمــوزه است نه مــوزه

تمــرین خــوب نگـریســتن است نه فقــط خــوب گـریســتن

نمـاد شعــور مذهــب است نه فقـط شــور مذهــب

لطفا برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید.

 


http://falshbaner.persiangig.com/image/nazar/20.gif



نویسنده : یوسف تاریخ : 14 فروردين 1394

به یاد شب نشینیهای فراموش شده

به یاد شب نشینی های فراموش شده

بعد از شنیدن صحبتهای پدربزرگها و سالمندان روستا می بینم که با اینکه در کنار یکدیگر زندگی می کنیم چقدر از همدیگر دور هستیم .

صحبت از زمانی است که سن من و همسالان من قد نمی دهد صحبت از سرمای سوزان و برفهایی است که تا زانو آدم در برف می رفت  ، صحبت از آن روزهایی است که حتی نفت نقش بسزایی در گرم کردن خانه ها نداشت چه برسد به بخاری گازی ...

کرسی بود که با گرمای پِهِنِ خشک شده که در زبان محلی به آن " کَرمَه 1" می گویند اهل خانه را از سرمای سوزان آن روزها نگه می داشت . آن روزهایی که همه همسایه ها زیر یک کرسی جمع می شدند و بزرگتر ها گرداننده های این مراسم بودند . پدران از کشاورزی و دامداری و مادران از خانه داری و فرزندان از آقا و خانم معلم جدیدشان که از شهر آمده بود می گفتند . پدربزرگها به گفتن داستان هایی از گذشته های دور و ظلم و ستمی که از اربابان گذشته بر آنها روا شده بود می پرداختند . بچه ها نیز سرگرم  به نقطه بازی و شاه و دزد ، بازی می شدند . آن موقع خانواده ها آنقدر با هم صمیمی بودند که اگر میانشان بحثی در میان می گرفت کینه در آن رسوخ نداشت .

پذیرایی ها ساده بود و در کمتر خانه ای میوه وجود داشت از این سال تا سال دیگر شاید یک بار هم رنگ مرکبات نمی دیدند . مجمه روی کرسی پر بود از ، کشمش و نخود ، سنجد، گندم و عدس برشته ، و یا هویجی که تازه از زیر خاک در آورده بودند. آن روزها مثل امروزه تلویزیون  نبود . این شب نشینی ها به همین جا ختم نمی شود و چه گره ها و مشکلات در بطن همین دور هم جمع شدن ها باز می شد . مادران برای پسران جوان خود از میان دختران روستا یک به یک سبک و سنگین می کردند و از همین شب نشینی ها چه زندگی ها که سرو سامان نمی گرفت .

حال نمی دانم چه بگویم آیا پدران ما نتواسته اند خود را با عصر تکنولوژی وفق دهند یا ما هویت خودمان را در این عصر وانفسای تکنولوژی گم کرده ایم . ما در یک خانواده در کنار یکدیگر زندگی می کنیم اما عضوء شبکه های اجتماعی می شویم و از این طریق با یکدیگر ارتباط برقرار می کنیم و رنگ و بویی از زندگی سنتی در زندگی روزانه مان حس نمی شود و یا اگر شب نشینی هایی هم برگزار می کنیم نشانه هایی جز تجملات در آن دیده نمی شود .

با کمی تأمل می توانیم به این نکته پی ببریم که زندگی سخت نیست ما سختش میکنیم و می توانیم همانند پدرانمان به دور از هرگونه تجملات و با سادگی در کنار یکدیگر زندگی کنیم .

از شبکه های مجازی سخن به میان آمد این شبکه ها باعث شده اعضای خانواده از هم دور شوند طوری که وقتی شب نشینی  به خانه اقوام میرویم هر بچه ای را میبینی در دست خود  تبلت یا گوشی دارد و فقط با هم سن و سال خود  در گوشه ای کز کرده و فقط با گوشی یا تبلت خود بازی میکنند یا پدر  یا مادری را میبینی برای نوه اش سیسمونی میدهد و لای سیسمونی یک تبلت گذاشته است  وبا افتخار میگوید که برای نوه ام  سیسمونی تبلت  داده ام  ولی فکر نمیکند وجود این  وسایل برای بچه ها در سنین کودکی معضل بزرگی است.

کرمه: در تابستان تفاله گاو و گوسفند را با آب مخلوط کرده و به اندازه یک بشقاب یهن میکردند تا خشک شود بعد از خشک شدن این تفاله ها را جمع کرده وبرای سوزاندن در تنور زمستانی نگهداری میکردند.

 

 

 

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 14 فروردين 1394

شب یلدا (چله گجه سی ) سال 1393

شب یلدا از طولانی ترین شب سال است که مردم روستا در این شب برای شام خودشان بیشتر خشیل  می پختند و با شیره انگور میل میکردند در شب یلدا مردم روستا هندوانه ، قورقا (گندم مخلوط شده با شیر ) میخوردند  یادش به خیر کرسی میگذاشتند و بچه ها سر کرسی می نشستند و بزرگ خانواده برای آنها داستان میگفتند و امشب را تا پاسی از شب بیدار می ماندند.
کسانی که نامزد بودند برای عروس خود خوانچه  ( معمولا یک جعبه انگور )  میبردند.
 


نویسنده : یوسف تاریخ : 14 فروردين 1394

تسلیت

چه سخت است در دل گريستن و سخنی بر زبان نراندن ، چه سخت است بدون او زيستن و چهره پرمهر

خندان، باصفا و صميمی او را در خاک جستن ، اکنون که به تقدير و مشيت الهی در فراق پرواز روح بلند پدری

مهربان مي سوزيم ، از تو مي خواهيم ما را در همه حال صبور و بربار قرار دهی .

پدری مهربان و دلسوزو فداکار ( آقای صالح تنهایی ) در  روز دوشنبه دار فانی را وداع گفته و در

قبرستان ده امام به خاک سپرده شد  ومراسم سوم آن مرحوم در مورخه 93/10/23 از ساعت

10:30 الی ساعت 13 در شهرک فرون آباد بود که با حضور پر رنگ همشهریان  بر گزار گردید

خداوند به آن مرحوم رحمت و به یاز ماندگان صبر عنایت فرماید.

چهل روز گذشت و امروز (93/12/01 ) چهلمین روز در گذشت پدری مهربان و زحمت کش است




نویسنده : یوسف تاریخ : 14 فروردين 1394

بایرام ایشلری

بایرام ایشلری

یومورتا بویاماق

یادش بخیر اون روزهایی که مادر بزرگ ها از یک ماه مونده به عید هر موقع پیاز پوست می کندند پوست پیازها رو نگه می داشتند تا شب عید تخم مرغ رنگ کنند!




نویسنده : یوسف تاریخ : 14 فروردين 1394

عکس های قدیمی
از بازدید کنندگان و همشهریان عزیز درخواست دارم کسانی که عکسی از گذشته در دسترس دارند حتما عکس های خود را از طریق ایمیل برام ارسال کنید تا در وبلاگ ثبت کنم.

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 14 فروردين 1394

تسلیت

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

خانواده محترم مقدمی اندوه بی پایان ما از این واقعه دردناک قابل وصف نیست

درگذشت پدر چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به باور می‌نشیند،

ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چاره‌ای جز تسلیم و رضا نیست.

این ماتم جانگداز را به،خانواده محترم تان صمیمانه تسلیت عرض نموده

و برای آنان صبر و اجر و برای آن عزیز سفرکرده علو درجات طلب می‌کنم.

از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر

رفتی و از مرگ جانسوزت سیه پوشم پدر

خنده و مهر و وفا و مهربانیهای تو

در جهان هرگز نمی گردد فراموشم پدر

(( گفــت : با پدر یک جمـــله بســـاز. گفتــم : من با پدر جمله نمی ســازم ،

دنیــــــــامو می سازم ))

در مورخه 93/05/19 ((آقای محمد مقدمی ))  پدری مهربان و دلسوزاز اهالی روستای

بزوجیق ساکن شهرستان رشت دار فانی را وداع گفتند ومراسم ختم  روز سوم آن مرحوم در مورخه

93/05/21 از ساعت 10 الی 13 در شهرستان رشت برگزار گردید.

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

   روز یکشنبه مورخه 1393/06/30 (( مظفر پرکان )) پدری مهربان و دلسوز و برادر شهید بهراد

پرکان بعد از تحمل چند ماه بیماری در شهرستان رشت دار فانی را وداع گفتند که روز سوم آن مرحوم

در مورخه 93/07/01 از ساعت 10 الی ساعت 13  میباشد.

مدیریت وبلاگ این مصیبت وارده را به خانواده ی محترم پرکان تسلیت عرض نموده و  از خداوند متعال

برای بازماندگان عمر با عزت را مسئلت داریم.

 

   تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

در کمال تاسف با خبر شدیم (( آقاِی فتحعلی جهانگیری )) در مورخه 93/07/07 در شهرک فرون آباد دار فانی را

وداع گفته اند. این ضایعه بزرگ را به خانواده ی محترم ایشان تسلیت عرض می نماییم و از خداوند  متعال  برای  ایشان  طلب  مغفرت

کرده  و برای خانواده ی محترمشان صبر جمیل مسئلت می نماییم.

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

تبریک عید سعید قربان

بر پیکر عالم وجود جان آمد          صد شکر که امتحان به پایان آمد

از لطف خداوند خلیل الرحمن          یک عید بزرگ به نام قربان آمد

روز دهم ماه قمری ذی الحجه ، مصادف با عید قربان از گرامی ترین عید های مسلمانان است..........

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

عید خدیر خم
السلام علیک یا امیرالمومنین
 
غدیر حساس ترین فراز تاریخ است . غدیر یک اتفاق نیست غدیر مهم ترین و اساسی ترین پیام اسلام است . غدیر دست ما را در دست پیامبر می گذارد و پیامبر دست ما را در دست صاحب غدیر (علی علیه السلام) تا با دست گیری او راه هدایت و رستگاری از ضلالت و گمراهی جدا شود .
غدیر پیامی الاهی و کتابی همیشه گشوده است تا ما پیوسته در آن نظر کنیم و راه وروش زندگی را از آن بیاموزیم و به نشانه ی ایمان و وفاداری مسئولیت ابلاغ آن را به دیگران در این عصر و در زمان های آینده بر عهده گیریم .
بر ماست که غدیر را دوباره بیابیم و بیشتر از گذشته با آن آشنا شویم و پیام غدیر را با زدودن گرد و غبار خستگی سال های سخت و طاقت فرسا از ذهن و زبان کج روی ها و دسیسه ها و نیرنگ ها نجات بخشیم تا همگان بدانند و دوباره بدانیم که غدیر حساس تر ین فراز تاریخ است و علی بن ابی طالب و فرزندانشان  تا امام مهدی (عجل الله تعال فرجه الشریف)  تنها چراغ هدایت و خورشید فروزان سعادت امروز و هر روز انسان و انسانیت اند
آری غدیر با تمام غرض ورزی ها و تحریف ها و دشمنی ها ، به دلیل روشنی و وضوح و دلالت و تواتر اسنادش سند همیشه زنده تاریخ و حماسه ی جاودانه است که بعد از چهارده قرن به دست ما رسیده که حتی مدعیان مکتب خلافت را نیز به نقل و روایت وا داشته است .
بی شک اهمیت ابلاغ پیام غدیر بر هیچ کس پوشیده نیست اما بالاترین عظمت و اهمیت غدیر مدیون شخصیت والای امیر اهل ایمان امیر المومنین علی علیه السلام است.
 
زمان غدیر، مکان غدیر ، اصحاب غدیر ، کلام غدیر، بیعت غدیر، الاهی بودن غدیر و علی علیه السلام این رخداد بزرگ را در جایگاهی مهم و حساس از تاریخ قرار داده است و سبب ماندگاری و جاودانگی آن شده است .
 

آری غدیر امروز زنده است زیرا  امام غدیر زنده است و امامت مهم ترین واساسی ترین پیام غدیر در سیمای پر مهر آخرین وارث غدیر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف متجلی است و بر ماست که این پیام را سینه به سینه در ذهن و جانمان زنده نگاه داریم و عصر به عصر و نسل به نسل آن را به آیندگان انتقال دهیم .

((عید غدیر خم را بر تمامی مسلمانان و مردم روستای بزوجیق تبریک میگویم))




نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

عزاداری مردم روستای بزوجیق ساکن سراسیاب (شهرستان ملارد ) 1393

یادمــــان باشد :

  اول نمــاز حســین، بعد عــزای حسین

اول شعــور حسـینـی، بعد شــور حسینی

محــرم و صفــر زمان بالیــدن است نه فقـط نــالیــدن

بســاطش آمــوزه است نه مــوزه

تمــرین خــوب نگـریســتن است نه فقــط خــوب گـریســتن

نمـاد شعــور مذهــب است نه فقـط شــور مذهــب

لطفا برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید.

 


http://falshbaner.persiangig.com/image/nazar/20.gif


:: برچسب‌ها: عکس عزاداری,

ادامه مطلب...
نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

به یاد شب نشینیهای فراموش شده

به یاد شب نشینی های فراموش شده

بعد از شنیدن صحبتهای پدربزرگها و سالمندان روستا می بینم که با اینکه در کنار یکدیگر زندگی می کنیم چقدر از همدیگر دور هستیم .

صحبت از زمانی است که سن من و همسالان من قد نمی دهد صحبت از سرمای سوزان و برفهایی است که تا زانو آدم در برف می رفت  ، صحبت از آن روزهایی است که حتی نفت نقش بسزایی در گرم کردن خانه ها نداشت چه برسد به بخاری گازی ...

کرسی بود که با گرمای پِهِنِ خشک شده که در زبان محلی به آن " کَرمَه 1" می گویند اهل خانه را از سرمای سوزان آن روزها نگه می داشت . آن روزهایی که همه همسایه ها زیر یک کرسی جمع می شدند و بزرگتر ها گرداننده های این مراسم بودند . پدران از کشاورزی و دامداری و مادران از خانه داری و فرزندان از آقا و خانم معلم جدیدشان که از شهر آمده بود می گفتند . پدربزرگها به گفتن داستان هایی از گذشته های دور و ظلم و ستمی که از اربابان گذشته بر آنها روا شده بود می پرداختند . بچه ها نیز سرگرم  به نقطه بازی و شاه و دزد ، بازی می شدند . آن موقع خانواده ها آنقدر با هم صمیمی بودند که اگر میانشان بحثی در میان می گرفت کینه در آن رسوخ نداشت .

پذیرایی ها ساده بود و در کمتر خانه ای میوه وجود داشت از این سال تا سال دیگر شاید یک بار هم رنگ مرکبات نمی دیدند . مجمه روی کرسی پر بود از ، کشمش و نخود ، سنجد، گندم و عدس برشته ، و یا هویجی که تازه از زیر خاک در آورده بودند. آن روزها مثل امروزه تلویزیون  نبود . این شب نشینی ها به همین جا ختم نمی شود و چه گره ها و مشکلات در بطن همین دور هم جمع شدن ها باز می شد . مادران برای پسران جوان خود از میان دختران روستا یک به یک سبک و سنگین می کردند و از همین شب نشینی ها چه زندگی ها که سرو سامان نمی گرفت .

حال نمی دانم چه بگویم آیا پدران ما نتواسته اند خود را با عصر تکنولوژی وفق دهند یا ما هویت خودمان را در این عصر وانفسای تکنولوژی گم کرده ایم . ما در یک خانواده در کنار یکدیگر زندگی می کنیم اما عضوء شبکه های اجتماعی می شویم و از این طریق با یکدیگر ارتباط برقرار می کنیم و رنگ و بویی از زندگی سنتی در زندگی روزانه مان حس نمی شود و یا اگر شب نشینی هایی هم برگزار می کنیم نشانه هایی جز تجملات در آن دیده نمی شود .

با کمی تأمل می توانیم به این نکته پی ببریم که زندگی سخت نیست ما سختش میکنیم و می توانیم همانند پدرانمان به دور از هرگونه تجملات و با سادگی در کنار یکدیگر زندگی کنیم .

از شبکه های مجازی سخن به میان آمد این شبکه ها باعث شده اعضای خانواده از هم دور شوند طوری که وقتی شب نشینی  به خانه اقوام میرویم هر بچه ای را میبینی در دست خود  تبلت یا گوشی دارد و فقط با هم سن و سال خود  در گوشه ای کز کرده و فقط با گوشی یا تبلت خود بازی میکنند یا پدر  یا مادری را میبینی برای نوه اش سیسمونی میدهد و لای سیسمونی یک تبلت گذاشته است  وبا افتخار میگوید که برای نوه ام  سیسمونی تبلت  داده ام  ولی فکر نمیکند وجود این  وسایل برای بچه ها در سنین کودکی معضل بزرگی است.

کرمه: در تابستان تفاله گاو و گوسفند را با آب مخلوط کرده و به اندازه یک بشقاب یهن میکردند تا خشک شود بعد از خشک شدن این تفاله ها را جمع کرده وبرای سوزاندن در تنور زمستانی نگهداری میکردند.

 

 

 

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

شب یلدا (چله گجه سی ) سال 1393

شب یلدا از طولانی ترین شب سال است که مردم روستا در این شب برای شام خودشان بیشتر خشیل  می پختند و با شیره انگور میل میکردند در شب یلدا مردم روستا هندوانه ، قورقا (گندم مخلوط شده با شیر ) میخوردند  یادش به خیر کرسی میگذاشتند و بچه ها سر کرسی می نشستند و بزرگ خانواده برای آنها داستان میگفتند و امشب را تا پاسی از شب بیدار می ماندند.
کسانی که نامزد بودند برای عروس خود خوانچه  ( معمولا یک جعبه انگور )  میبردند.
 


نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

داستان آموزنده مادر نا بینا

 

داستان بسیار زیبا و آموزنده مادر نابینا

 مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود

 اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

 یک روز اومده بود  دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره

 خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟

 به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا   از اونجا دور شدم

 روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت  هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره

 فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم .  کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..کاش مادرم  یه جوری گم و گور میشد…

 روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟

  اون هیچ جوابی نداد....

 حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم .

 احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت

 دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم

 سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

 اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی…

 از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم

 تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من

 اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو

 وقتی ایستاده بود دم در  بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا  ، اونم  بیخبر

 سرش داد زدم  “: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!”  گم شو از اینجا! همین حالا

 اون به آرامی جواب داد : ” اوه   خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم ” و بعد فورا رفت واز نظر  ناپدید شد یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه

 ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم .

 بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی .

 همسایه ها گفتن که اون مرده

 ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم

 اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن

 ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور   اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،

 خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا

 ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم

 وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم

 آخه میدونی … وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی

 به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم

 بنابراین چشم خودم رو دادم به تو

 برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم  به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه

 با همه عشق و علاقه من به تو...

 



:: برچسب‌ها: داستانک, داستان مادرنابینا,

نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

تسلیت

چه سخت است در دل گريستن و سخنی بر زبان نراندن ، چه سخت است بدون او زيستن و چهره پرمهر

خندان، باصفا و صميمی او را در خاک جستن ، اکنون که به تقدير و مشيت الهی در فراق پرواز روح بلند پدری

مهربان مي سوزيم ، از تو مي خواهيم ما را در همه حال صبور و بربار قرار دهی .

پدری مهربان و دلسوزو فداکار ( آقای صالح تنهایی ) در  روز دوشنبه دار فانی را وداع گفته و در

قبرستان ده امام به خاک سپرده شد  ومراسم سوم آن مرحوم در مورخه 93/10/23 از ساعت

10:30 الی ساعت 13 در شهرک فرون آباد بود که با حضور پر رنگ همشهریان  بر گزار گردید

خداوند به آن مرحوم رحمت و به یاز ماندگان صبر عنایت فرماید.

چهل روز گذشت و امروز (93/12/01 ) چهلمین روز در گذشت پدری مهربان و زحمت کش است




نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

بایرام ایشلری

بایرام ایشلری

یومورتا بویاماق

یادش بخیر اون روزهایی که مادر بزرگ ها از یک ماه مونده به عید هر موقع پیاز پوست می کندند پوست پیازها رو نگه می داشتند تا شب عید تخم مرغ رنگ کنند! آخه اون موقع هیچ وسیله دیگری برای رنگ کردن نبود نه از آبرنگ و مداد رنگی و نه از سایر چیز ها خبری بود. یه پوست پیاز بود و تخم مرغ محلی! دیگه از اون بویاقلی یومورتاها آثاری نمونده و تخم مرغ های رنگی هم مدرن شده اند.

ائو تمیزله مک

 مراسم خانه تکانی قبل از شروع سال نو و از اولین چارشنبه اسفند در آذربایجان آغاز میشود و مردم  سعی میکنند تا شروع سال نو محل زندگی خود را از هر نوع آلودگی پاک کنند و برای ورود سال جدید  آماده کنند. مردم آذربایجان معتقدند اگر خانه تا شروع تحویل سال نو تمیز و مرتب نشود در طول سال  جدید همانطور نامرتب خواهد ماند و تا پایان سال روی تمیزی به خود نخواهد دید.همچنین آذربایجانیها  معتقدند فرشته ها وارد خانه های کثیف نمیشوند.  البته به دلیل سرمای اسفند ماه از فرش شستن خبری نبود. در روستای بزوجیق خانمهای بعد از  تمیز کردن خانه های خود با خاک سفید (خاک  سفید را از دَوَبُوینی و یا از اوزان دَرَ سی می آوردند) درب خانه و تیرک  و دور تاخچه ها را نقاشی میکردند.

قورشاخ سالاماخ  (شال سالاماق)

پسران جوان یک دستمال بلند بدست میگیرند و میروند دنبال (قورشاخ سالاماخ)یعنی میروند و از بالا پشت بام فامیل و در و همسایه دستمالشان را داخل خانه ها اویزان میکنند تا صاحبخانه چیزهایی مثل آجیل جوراب و یا شال یا تخم مرغ و از این جور چیزها به عنوان تحفه ای داخل دستمالشان می بندند .

شهریارشیرین سخن نیز در این بیت اشاره کرده است

 آی نه گوزل قایدادی شال سالاماق .........بی شالینا بایراملیغین باغلاماق

البته عیدی تازه داماد هم که ازطرف خانواده عروس به شال بسته می شد مزه دیگری داشت که شهریار شیرین سخن هم به زیبایی آن را گفته است.

 بایرامیدى ، گئجه قوشى اوخوردى

آداخلى قیز ، بیگ جوْرابى توْخوردى

هركس شالین بیر باجادان سوْخوردى

آى نه گؤزل قایدادى شال ساللاماق !

بیگ شالینا بایراملیغین باغلاماق !

 شال ایسته دیم منده ائوده آغلادیم

بیر شال آلیب ، تئز بئلیمه باغلادیم

غلام گیله قاشدیم ، شالى ساللادیم

فاطمه خالا منه جوراب باغلادى

خان ننه مى یادا سالیب ، آغلادى

چهل یاسین یا قئرخ یاسین

 البته ناگفته نماند بهترین هدیه ما درایام عید یک تخم مرغ رنگین سفت بود که هرخانواده ای آن رابه شال می بست،انگار دنیا را به ما می داد.



:: برچسب‌ها: بایرا ایشلری, یومورتابویاماخ,

نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

تبریک پیشاپیش سال 1394

تبریک پیشاپیش عید سال 1394

کارت پستال های زیبا برای تبریک عید نوروز 93

فرا رسیدن سال نو همیشه نوید بخش افکار نو، کردار نو و تصمیم های نو برای آینده است. آینده ای که همه

امید داریم بهتر از گذشته باشد. در سال نو، ۳۶۵ روز سلامتی، شادی، پیروزی، مهر و دوستی و عشق را برای

شما آرزومندم.

(( سال 1394 پیشاپیش بر تمامی مردم روستای بزوجیق تبریک و تهنیت باد .  ))

 

عید نزدیک است و مردم در تدارک چیدن سفره هفت سین هستند. لباس نو می خریم و سفره ی هفت سین

می چینیم. هفت سین یک سفره صمیمی و حقیقی است و چیزی مستقل از کار و زندگی روزانه نیست. سفره

هفت سین نماد یک زندگی کامل است.

سنجد سین اول، نماد فرزانگی و زایش
سیب سین دوم، نماد سلامتی
سبزه سین سوم، یادآور سبزی و نشاط
سمنو سین چهارم، سمبل قدرت
سیر سین پنجم، نماد سیری چشم و دل
سرکه سین ششم، نماد تسلیم و رضا
سماق سین هفتم، سمبل صبر
سکه هشتمین سین مدرن سفره هفت سین

 گل نوروزی

(نوروز گولی) یا همان گل نوروز یا گل زنبق یکی از زیباترین گل های وحشی و طبیعت است که عمر کوتاهی داره اواخر اسفند ماه به صورت خود رو در برخی نقاط روستای بزوجیق می روید و آمدن بهار را نوید میدهد.در سالهای نه چندان دور چند روز مانده به عید که هوا گرم میشد و برفهای بعضی از جاهایی مثل (( اوزان درسی، صد دره ، قره قوش یواسی )) آب میشد بچه های روستای بزوجیق چند نفری جمع میشدند و با همدیگر به صحرارفته و گل نوروزی می چیدند بوته های گل نوروزی را لای کتابها می گذاشتند و این گلها بعضی مواقع تا سال بعدلای کتاب میماند.اینها خاطراتی هستند که هیچ موقع فراموش نخواهد شد.و سالهای سال با ماها خواهد ماند.




نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

تبریک عید نوروز سال 1394

فرا رسیدن نوروز باستانی، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم بر همه همشهریان عزیز بزوجیقی های پاک پندار، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد . . .

مدیریت این وبلاگ آرزوی سلامتی همه همشهریان عزیز را در سال جدید دارد.         شاد باشید و رستگار



:: برچسب‌ها: تبریک سال جدید, سال1394,

نویسنده : یوسف تاریخ : پنج شنبه 28 اسفند 1393

بازیهای زمستانی در روستای بزوجیق

بازیهای زمستانی در روستای بزوجیق

در روستای بزوجیق وقتی زمستان میشد مردم معمولا کار کشاورزی را تموم کرده و بیکار میشدند و برای اینکه

 

مشغولیتی داشته باشند باهم دیگه بازی میکردند این بازی  بنام یومورتا چاکّشماخ بود که هر کس چند تا تخم مرغ

می آورد و معمولا تخم مرغهای قرمز رنگی بودند که محکمتر ازتخم مرغهای سفید رنگ  بودند با هم دیگر تخم مرغها را

سر به سر یا از بغل تخم مرغ علامتی میگذاشتند و سر تخم مرغ را به همدیگر میزدند تخم مرغ هر کس می شکست

میباخت باید تخم مرغ شکسته را به  طرف مقابل میداد و این بازی جاهای مخصوص خودش را داشت در چند نکته

از  روستا این بازی انجام میشد که از جمله  آغالیغ کولّری ، حسن آقا کولّری ،مسجد قاباغی ، دوز زمی  میباشد.

بازی دیگری  که بچه ها بازی میکردند به اسم(( پول اتدی)) ویا ((شعر یا خط)) بود در بازی پول اتدی هر کس یک

یک سکه دستش میگرفت و یک نفر دوتا سکه که یکی پانج میگفتند دستش میگرفت و کسی که پانچ دستش بود

باید اول پانچ را می انداخت و بقیه افراد  سکه های خودشون را به طرف پانچ می انداختند سکه هر کس به پانچ

نزدیک بود اون  نفر میبرد. ولی در بازی شعر یا خط یک نفر سکه را می انداخت  هوا و طرف مقابلش باید حدس

میزد که کدوم طرف سکه رو میاد اگر درست حدس میزد میبرد.

قریش بازی

چند نفر از بچه ها جمع میشد و یک دایره بزرگ میکشیدند تقریبا به اندازه سه در سه متر و داخل این دایره

کمربندها را میچیدند به فاصله یک متر که سگگ کمر بند رو خط دایره می افتاد و هر نفر روی یک کمر بند

می ایستاد و در بیرون دایره چند نفر دیگر سعی میکردند که کمربندها را از دایره به بیرون بکشند اگر یک کمر بند

به بیرون کشیده میشد با آن کمر بند بچه های داخل دایره را میزدند و کمر بندهای دیگر را به بیرون از دایره

می کشیدند ولی اگر در این مدت پای نفری که تو ی دایره بود به پای نفری که در بیرون از دایره بود میخورد باید

نفراتی که در بیرون از دایره بودند جاهایشان را با آنهایی که داخل دایره بودند عوض میکردند و این بازی از نو شروع

می شد و لی اگر بدون دردسر همه کمربندها را به بیرون از دایره میکشیدن  کمربندها را دست گرفته و نفرات

داخل دایره را با کمر بند مفصل میزدند.

شوش بازی

شوش بازی یک نوع بازی بود که بچه ها جمع میشدند از برف با کفشایشان شوش درست میکردند که این

شوشها را از زمین بر میداشتند به شوش نفر بعدی میزدند اگر شوش هر کس می شکست میباخت.



:: برچسب‌ها: قریش بازی ، بازیهای زمستانه در روستای بزوجیق ، شوش بازیف شعر یا خط,

نویسنده : یوسف تاریخ : پنج شنبه 24 بهمن 1392

دهه فجر در روستای بزوجیق

در مدارس روستای بزوجیق ایام دهه فجر حال هوای دیگری داشت دانش آموزان در مدرسه جمع می شدند با توجه به اینکه کاغذ رنگی در دسترس نداشتند با مداد رنگی شمعی تعدای کاغذ رنگ میکردندو با این کاغذها برای تزئین کلاسها اقدام میکردند . دانش آموزان و معلمان دست به دست هم میدادند  شادی میکردند چند سالی هم گروه تئاتر تشکیل دادند و برای مردم روستا تئاتر بازی کردند همزمان با تئاتر مسابقه گذاشتند (((چند عدد سیب را با نخ از سقف آویزان کردند که بچه ها بدون اینکه دست به سیب بزنند باید با دندان سیب ها را میخوردند ))) چند سالی هم مسابقه پینک پنک گذاشتند که در سوز سرما روی برف ها معلمان با دانش آموزان مسابقه میدادند وگروه سرودی هم از بین دانش آموزان انتخاب شده بودند که برای مردم روستا ودانش آموزان سرود (((بیست و دوی بهمن و سرود بوی گل و سوسن و از سفر آید))) را اجرا میکردند یاد باد آن روزگاران یاد باد چه ایام خوبی بود.



:: برچسب‌ها: دهه فجر, بیست و دوی بهمن , بزوجیق , مدرسه , سرود , تئاتر,

نویسنده : یوسف تاریخ : پنج شنبه 3 بهمن 1392

ختنه کردن پسرها

 

ختنه کردن فرزندان

مرحوم خسرو  در  حدود سالهای 1350 و 1340 بچه ها را ختنه میکردند خدا رحمتشون کند که در این مورد خیلی به روستائیان خدمت میکردند با توجه به دور دست بودن روستا و دسترسی نداشتن به شهر کار ایشان اهمیت زیادی داشت.



:: برچسب‌ها: ختنه, مرحوم خسرو, بزوجیق,

نویسنده : یوسف تاریخ : یک شنبه 15 دی 1392

شب یلدا

 

 

شب یلدا در آذربایجان

شب یلدا، در شهرهای آذربایجان و بین مردم ترک، شب طولانی و شادیه که از غروب آفتاب مراسم مختلفی برای این شب اجرا می‌شه. البته تدارکات مربوط به شکم و خوراکی محور همه برنامه‌هاست.

خشیل یکی از غذاهاییه که کنار غذاهای دیگه تو سفره شب یلدا چیده می‌شه. این یکی از غذاهای زمستونی مردم آذربایجانه که به خاطر کالری بالایی که داره مقاومت بدن رو هم در مقابل هوای سرد این مناطق بالا می‌بره.

هرچند همه فامیل تو این شب بلند دور هم جمع می‌شن و مقدار زیادی غذا باید پخته بشه، اما دستور غذا رو برای ۴ نفر می‌نویسیم که بتونید به نسبت جمعیت کم و زیادش کنید.

یک پیمانه بلغور گندم، ۶ قاشق غذاخوری آرد گندم، یک لیتر آب سرد، شیر و عسل و کره به مقدار دلخواه کنار بذارید. بلغور رو چند ساعت قبل از شروع بدو بدو برای تدارک شب یلدا با آب سرد خیس کنید. بذارید با حرارت ملایم بپزه و بعد که خوب پخت و آبش رو کشید، بذاریدش کنار. حالا آرد رو برای چند دقیقه روی حرارت ملایم تفت بدید تا بوی خامش از بین بره و بعد آب و بلغور رو بهش اضافه کنید. هم بزنید تا حسابی غلیظ بشه.

وقتی این دسر ساده حسابی غلیظ شد، برای سرو اونو تو ظرف گودی بریزید و شیر و عسل گرم رو وسطش خالی کنید. بعضی‌ها کره آب شده هم روی این غذا می‌ریزن و شما هم می‌تونید امتحانش کنید. چاشنی این غذا شیره انگوره و به غیر از شب یلدا معمولا به عنوان صبحونه تو روزای سرد زمستون خورده می‌شه.

آذری ها و خوانچه هدیه نامزدی

آذری ها رسم زیبایی در شب یلدا دارند، در این شب کسانی که نامزد هستند برای نامزدهای خود طبق هایی بنام خوانچه می فرستند که معمولا این کار از طرف خانواده داماد انجام می شود.

درون خوانچه ها شیرینی، پرتقال، سیب، انار، هندوانه، آینه و پارچه قرار داده شده که با پولک و تور تزیین می شود، هنگام غروب، زنان فامیل برای کمک به منزل داماد می روند و در این مراسم شادی و پایکوبی هم می کنند.

پس از آن طبق های آماده بر سر افرادی گذاشته می شود تا روانه خانه عروس شوند و مادر عروس پس از تحویل گرفتن طبق ها، هدایایی مانند پول یا شیرینی به کسانی که طبق​ها را حمل کرده​اند می دهد.

فردای این شب مادر دختر تمام طبق ها را در اتاق مهمان می چیند و از زنان فامیل دعوت می کند تا برای صرف شیرینی و میوه به منزل شان بیایند.

تبریزی ها در اولین سال ازدواج یک رسم زیبا هم دارند، پدر عروس قبل از غروب آفتاب سهم دختر و دامادش را که شامل هندوانه، میوه، آجیل، شیرینی، یک قواره پیراهنی باکفش و چادری است را کنار گذاشته و روانه منزل آنها می کند.

 

یاشیل قابیق قارپیزام ،،  ایچی دولو اولدوزام ،،  اولدوز توخوملاریمدی ،،  شیرین ات ده واریمدی ،،  منی یارادیب تاری  ،،  هم قیرمیزی هم ساری ،،  ایلده چیلله آخشامی ،،  منی آختارار هامی ،، آلیب کسیب یئیرلر ،،  وای وای دوندوم دئیرلر.



:: برچسب‌ها: شب یلدا, آذربایجان, بزوجیق,

نویسنده : یوسف تاریخ : جمعه 29 آذر 1392

موذن روستا

موذن روستا

اوایل انقلاب بود که آقای احمد احمدی صبحها به پشت بام خانه اشان میرفتند و با صدای اذان مردم را برای سحری بیدار میکردند البته این موذن عزیز در قسمت (اللوکندی)ساکن بودند و نصف روستا شاید صدای اذان گفتن ایشان را می شنیدند. بعد از گذشت زمان آقای بهزادی فر این مسئولیت خطیر را به عهده داشتند و ایشان عصرموقع اذان مغرب نیز اذان میگفتند. ودر دهه شصت آقای پنجعلی بهزادیفر با صدای شیوای خودشان اذان میگفتند.

 



:: برچسب‌ها: موذن, روستا,

نویسنده : یوسف تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392

دکترشاطرزاده

دکتر شاطر زاده

بد نیست یادی از دکتر شاطرزاده داشته باشیم اون موقع ما بچه بودیم یادم میاد زمستان که هیچ گونه دسترسی به شهر  نداشتیم هر کس در روستا مریض میشد یک نفر را به روستای ارقطو میفرستادند تا دکتر شاطرزاده را بیاورد مردم روستا احترام خاصی  به شاطر زاده قایل میشدند. جالب اینجاست که ایشان سواد انچنانی نداشت ولی برای روستاهایی مثل روستای ما که دورافتاده بود کمک بسیاری میکرد در زمستان بیشتر مریض ها را مداوا میکرد ایشان در اخر عمرش در شهرستان رشت ساکن بود و در همانجا از دنیا رفت خدا وند رحمت کند.



:: برچسب‌ها: دکترشاطرزاده,

نویسنده : یوسف تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392

مجلس ترحیم

مجلس ترحیم

پدر خوبم ، تو مسافر امتداد زندگیمان بودی ، که یار سفر را بی خبر بر دوش خسته ات نهادی و رفتی ، سایه ای بودی و پناهی و ما مغرور به داشتن تو.

علی فرجی ساکن شهرستان شهریار (علی آباد) روز دوشنبه 1392/04/24 به رحمت ایزدی پیوست و روز چهارشنبه مجلس ختم سومین روزش از ساعت 18:00 الی   22:00 درشهرک علی آباد برگزار گردید خداوند رحمت کند.

یادش گرامی ، علی فرجی تنها کسی بودند که در روستا  داخل آن باغچه ی کوچکش شلغم (سیب زمینی ترشی ) می کاشتند و  در روستا  به ندرت کسی پیدا میشد از شلغم باغچه ی مرحوم نخورده باشه .

تسلیت

یادش گرامی شمس الله عبدی هم  در شهریورماه1392 از جمع مردم بزوجیق رفت خداوند رحمت کند مرحوم شمس الله در شهر تاکستان ساکن بودند و در همانجا به خاک سپرده شدند.

 

 

پدر

 
در سوگ پدر:

پدر در گرانبهایی است که بودنش در کنارت، زندگی بخش است،
وقتی در کنارت نیست، به خود می آیی و می دانی که چه گوهر گرانبهایی را از دست دادی
و آنچه می ماند، خاطرات یاد و نامش، و افسوس نبودنش!

دیروز پدری مهربان و دلسوز در کمال ناباوری در بیمارستان چشم از جهان فرو بست.

علی محمد جهانگیری از اهالی روستای بزوجیق ، ساکن شهرک فرون آباد دارفانی را وداگفت و در قبرستان ده امام به خاک سپرده شد ، مراسم ختم (سوم ) آن مرحوم مورخه ۱۵/۰۷/۱۳۹۲ از ساعت ۱۰:۳۰ الی ۱۳:۰۰  در شهرک ولیعصر (فرون آباد) بر گزار گردید.



:: برچسب‌ها: علی فرجی, مجلس ترحیم, تسلیت, سوگ پدر,

نویسنده : یوسف تاریخ : پنج شنبه 21 آذر 1392

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به بزوجیق مي باشد.