من که با هر بند انگشت تو در دستان خود
ذکر میگویم پدر،تسبیح میخواهم چکار…؟؟؟
من نبودم و تو بودی ،
بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی ،
حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم ،
هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی .
...
ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت ،
ببخش تمام نادانیها و نفهمی ها و کج فهمی هایم را،
اعتراض ها و درشتیهایم را ، و هر آنچه را که آزارت داد .
دستانت را می بوسم و پیشانیت را ،
که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود ،
خاک پایت هستم تا هست و نیست هست .
به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم .
به پاس اولین بوسه ای که پدرم به رسم مهر در اولین ساعات تولد به گونه ام زد و من نفهمیدم:
و به یاد سوزنده ترین بوسه ی اخر که من به رسم وداع به صورتش زدم و او نفهمید:
یادش را گرامی میدارم.
نثار روح همه ی پدرانی که دیگر بین ما نیستند فاتحه ای قرائت کنیم
امسال پدرانی را از دست دادیم خداوند در رحمت برویشان بگوشاید.
(((کریم داداشی ، رحمان اسدی ، علی نصیری)))
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها:
پدر ،,