بزوجیق
روستای بزوجیق از توابع شهرستان هشترود استان آذربایجان شرقی

تبریک نوروز سال 1396 ولادت حضرت علی (ع) ((( روز پدر ))) تبریک عید نوروز سال 1394 بازیهای زمستانی در روستای بزوجیق ختنه کردن پسرها شب یلدا موذن روستا دکترشاطرزاده مجلس ترحیم معدن شوراکت در گذشته از دو نفر به نیکی یاد می شد شکسته بند آشپز روستای بزوجیق عاشق علی کلاس قرآن اولین معلم ، بیماری خروسک ، دکتر تیموری صابر پاشائی اسامی بزرگانی که به رحمت خدا رفته اند تفریح جوانان روستای بزوجیق نمایی دور از روستای بزوجیق روستای بزوجیق


به یاد شب نشینیهای فراموش شده

به یاد شب نشینی های فراموش شده

بعد از شنیدن صحبتهای پدربزرگها و سالمندان روستا می بینم که با اینکه در کنار یکدیگر زندگی می کنیم چقدر از همدیگر دور هستیم .

صحبت از زمانی است که سن من و همسالان من قد نمی دهد صحبت از سرمای سوزان و برفهایی است که تا زانو آدم در برف می رفت  ، صحبت از آن روزهایی است که حتی نفت نقش بسزایی در گرم کردن خانه ها نداشت چه برسد به بخاری گازی ...

کرسی بود که با گرمای پِهِنِ خشک شده که در زبان محلی به آن " کَرمَه 1" می گویند اهل خانه را از سرمای سوزان آن روزها نگه می داشت . آن روزهایی که همه همسایه ها زیر یک کرسی جمع می شدند و بزرگتر ها گرداننده های این مراسم بودند . پدران از کشاورزی و دامداری و مادران از خانه داری و فرزندان از آقا و خانم معلم جدیدشان که از شهر آمده بود می گفتند . پدربزرگها به گفتن داستان هایی از گذشته های دور و ظلم و ستمی که از اربابان گذشته بر آنها روا شده بود می پرداختند . بچه ها نیز سرگرم  به نقطه بازی و شاه و دزد ، بازی می شدند . آن موقع خانواده ها آنقدر با هم صمیمی بودند که اگر میانشان بحثی در میان می گرفت کینه در آن رسوخ نداشت .

پذیرایی ها ساده بود و در کمتر خانه ای میوه وجود داشت از این سال تا سال دیگر شاید یک بار هم رنگ مرکبات نمی دیدند . مجمه روی کرسی پر بود از ، کشمش و نخود ، سنجد، گندم و عدس برشته ، و یا هویجی که تازه از زیر خاک در آورده بودند. آن روزها مثل امروزه تلویزیون  نبود . این شب نشینی ها به همین جا ختم نمی شود و چه گره ها و مشکلات در بطن همین دور هم جمع شدن ها باز می شد . مادران برای پسران جوان خود از میان دختران روستا یک به یک سبک و سنگین می کردند و از همین شب نشینی ها چه زندگی ها که سرو سامان نمی گرفت .

حال نمی دانم چه بگویم آیا پدران ما نتواسته اند خود را با عصر تکنولوژی وفق دهند یا ما هویت خودمان را در این عصر وانفسای تکنولوژی گم کرده ایم . ما در یک خانواده در کنار یکدیگر زندگی می کنیم اما عضوء شبکه های اجتماعی می شویم و از این طریق با یکدیگر ارتباط برقرار می کنیم و رنگ و بویی از زندگی سنتی در زندگی روزانه مان حس نمی شود و یا اگر شب نشینی هایی هم برگزار می کنیم نشانه هایی جز تجملات در آن دیده نمی شود .

با کمی تأمل می توانیم به این نکته پی ببریم که زندگی سخت نیست ما سختش میکنیم و می توانیم همانند پدرانمان به دور از هرگونه تجملات و با سادگی در کنار یکدیگر زندگی کنیم .

از شبکه های مجازی سخن به میان آمد این شبکه ها باعث شده اعضای خانواده از هم دور شوند طوری که وقتی شب نشینی  به خانه اقوام میرویم هر بچه ای را میبینی در دست خود  تبلت یا گوشی دارد و فقط با هم سن و سال خود  در گوشه ای کز کرده و فقط با گوشی یا تبلت خود بازی میکنند یا پدر  یا مادری را میبینی برای نوه اش سیسمونی میدهد و لای سیسمونی یک تبلت گذاشته است  وبا افتخار میگوید که برای نوه ام  سیسمونی تبلت  داده ام  ولی فکر نمیکند وجود این  وسایل برای بچه ها در سنین کودکی معضل بزرگی است.

کرمه: در تابستان تفاله گاو و گوسفند را با آب مخلوط کرده و به اندازه یک بشقاب یهن میکردند تا خشک شود بعد از خشک شدن این تفاله ها را جمع کرده وبرای سوزاندن در تنور زمستانی نگهداری میکردند.

 

 

 

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 14 فروردين 1394

عزاداری مردم روستای بزوجیق ساکن سراسیاب (شهرستان ملارد ) 1393
یادمــــان باشد :

  اول نمــاز حســین، بعد عــزای حسین

اول شعــور حسـینـی، بعد شــور حسینی

محــرم و صفــر زمان بالیــدن است نه فقـط نــالیــدن

بســاطش آمــوزه است نه مــوزه

تمــرین خــوب نگـریســتن است نه فقــط خــوب گـریســتن

نمـاد شعــور مذهــب است نه فقـط شــور مذهــب

لطفا برای دیدن عکسها به ادامه مطلب بروید.

 


http://falshbaner.persiangig.com/image/nazar/20.gif



نویسنده : یوسف تاریخ : 14 فروردين 1394

عید خدیر خم
السلام علیک یا امیرالمومنین
 
غدیر حساس ترین فراز تاریخ است . غدیر یک اتفاق نیست غدیر مهم ترین و اساسی ترین پیام اسلام است . غدیر دست ما را در دست پیامبر می گذارد و پیامبر دست ما را در دست صاحب غدیر (علی علیه السلام) تا با دست گیری او راه هدایت و رستگاری از ضلالت و گمراهی جدا شود .
غدیر پیامی الاهی و کتابی همیشه گشوده است تا ما پیوسته در آن نظر کنیم و راه وروش زندگی را از آن بیاموزیم و به نشانه ی ایمان و وفاداری مسئولیت ابلاغ آن را به دیگران در این عصر و در زمان های آینده بر عهده گیریم .
بر ماست که غدیر را دوباره بیابیم و بیشتر از گذشته با آن آشنا شویم و پیام غدیر را با زدودن گرد و غبار خستگی سال های سخت و طاقت فرسا از ذهن و زبان کج روی ها و دسیسه ها و نیرنگ ها نجات بخشیم تا همگان بدانند و دوباره بدانیم که غدیر حساس تر ین فراز تاریخ است و علی بن ابی طالب و فرزندانشان  تا امام مهدی (عجل الله تعال فرجه الشریف)  تنها چراغ هدایت و خورشید فروزان سعادت امروز و هر روز انسان و انسانیت اند
آری غدیر با تمام غرض ورزی ها و تحریف ها و دشمنی ها ، به دلیل روشنی و وضوح و دلالت و تواتر اسنادش سند همیشه زنده تاریخ و حماسه ی جاودانه است که بعد از چهارده قرن به دست ما رسیده که حتی مدعیان مکتب خلافت را نیز به نقل و روایت وا داشته است .
بی شک اهمیت ابلاغ پیام غدیر بر هیچ کس پوشیده نیست اما بالاترین عظمت و اهمیت غدیر مدیون شخصیت والای امیر اهل ایمان امیر المومنین علی علیه السلام است.
 
زمان غدیر، مکان غدیر ، اصحاب غدیر ، کلام غدیر، بیعت غدیر، الاهی بودن غدیر و علی علیه السلام این رخداد بزرگ را در جایگاهی مهم و حساس از تاریخ قرار داده است و سبب ماندگاری و جاودانگی آن شده است .
 

آری غدیر امروز زنده است زیرا  امام غدیر زنده است و امامت مهم ترین واساسی ترین پیام غدیر در سیمای پر مهر آخرین وارث غدیر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف متجلی است و بر ماست که این پیام را سینه به سینه در ذهن و جانمان زنده نگاه داریم و عصر به عصر و نسل به نسل آن را به آیندگان انتقال دهیم .

((عید غدیر خم را بر تمامی مسلمانان و مردم روستای بزوجیق تبریک میگویم))




نویسنده : یوسف تاریخ : 14 فروردين 1394

تبریک عید سعید قربان

بر پیکر عالم وجود جان آمد          صد شکر که امتحان به پایان آمد

از لطف خداوند خلیل الرحمن          یک عید بزرگ به نام قربان آمد

روز دهم ماه قمری ذی الحجه ، مصادف با عید قربان از گرامی ترین عید های مسلمانان است..........

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 14 فروردين 1394

تبریک پیشاپیش سال 1394

تبریک پیشاپیش عید سال 1394

کارت پستال های زیبا برای تبریک عید نوروز 93

فرا رسیدن سال نو همیشه نوید بخش افکار نو، کردار نو و تصمیم های نو برای آینده است. آینده ای که همه

امید داریم بهتر از گذشته باشد. در سال نو، ۳۶۵ روز سلامتی، شادی، پیروزی، مهر و دوستی و عشق را برای

شما آرزومندم.

(( سال 1394 پیشاپیش بر تمامی مردم روستای بزوجیق تبریک و تهنیت باد .  ))

 

عید نزدیک است و مردم در تدارک چیدن سفره هفت سین هستند. لباس نو می خریم و سفره ی هفت سین

می چینیم. هفت سین یک سفره صمیمی و حقیقی است و چیزی مستقل از کار و زندگی روزانه نیست. سفره

هفت سین نماد یک زندگی کامل است.

سنجد سین اول، نماد فرزانگی و زایش
سیب سین دوم، نماد سلامتی
سبزه سین سوم، یادآور سبزی و نشاط
سمنو سین چهارم، سمبل قدرت
سیر سین پنجم، نماد سیری چشم و دل
سرکه سین ششم، نماد تسلیم و رضا
سماق سین هفتم، سمبل صبر
سکه هشتمین سین مدرن سفره هفت سین

 گل نوروزی

(نوروز گولی) یا همان گل نوروز یا گل زنبق یکی از زیباترین گل های وحشی و طبیعت است که عمر کوتاهی داره اواخر اسفند ماه به صورت خود رو در برخی نقاط روستای بزوجیق می روید و آمدن بهار را نوید میدهد.در سالهای نه چندان دور چند روز مانده به عید که هوا گرم میشد و برفهای بعضی از جاهایی مثل (( اوزان درسی، صد دره ، قره قوش یواسی )) آب میشد بچه های روستای بزوجیق چند نفری جمع میشدند و با همدیگر به صحرارفته و گل نوروزی می چیدند بوته های گل نوروزی را لای کتابها می گذاشتند و این گلها بعضی مواقع تا سال بعدلای کتاب میماند.اینها خاطراتی هستند که هیچ موقع فراموش نخواهد شد.و سالهای سال با ماها خواهد ماند.




نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

بایرام ایشلری

بایرام ایشلری

یومورتا بویاماق

یادش بخیر اون روزهایی که مادر بزرگ ها از یک ماه مونده به عید هر موقع پیاز پوست می کندند پوست پیازها رو نگه می داشتند تا شب عید تخم مرغ رنگ کنند! آخه اون موقع هیچ وسیله دیگری برای رنگ کردن نبود نه از آبرنگ و مداد رنگی و نه از سایر چیز ها خبری بود. یه پوست پیاز بود و تخم مرغ محلی! دیگه از اون بویاقلی یومورتاها آثاری نمونده و تخم مرغ های رنگی هم مدرن شده اند.

ائو تمیزله مک

 مراسم خانه تکانی قبل از شروع سال نو و از اولین چارشنبه اسفند در آذربایجان آغاز میشود و مردم  سعی میکنند تا شروع سال نو محل زندگی خود را از هر نوع آلودگی پاک کنند و برای ورود سال جدید  آماده کنند. مردم آذربایجان معتقدند اگر خانه تا شروع تحویل سال نو تمیز و مرتب نشود در طول سال  جدید همانطور نامرتب خواهد ماند و تا پایان سال روی تمیزی به خود نخواهد دید.همچنین آذربایجانیها  معتقدند فرشته ها وارد خانه های کثیف نمیشوند.  البته به دلیل سرمای اسفند ماه از فرش شستن خبری نبود. در روستای بزوجیق خانمهای بعد از  تمیز کردن خانه های خود با خاک سفید (خاک  سفید را از دَوَبُوینی و یا از اوزان دَرَ سی می آوردند) درب خانه و تیرک  و دور تاخچه ها را نقاشی میکردند.

قورشاخ سالاماخ  (شال سالاماق)

پسران جوان یک دستمال بلند بدست میگیرند و میروند دنبال (قورشاخ سالاماخ)یعنی میروند و از بالا پشت بام فامیل و در و همسایه دستمالشان را داخل خانه ها اویزان میکنند تا صاحبخانه چیزهایی مثل آجیل جوراب و یا شال یا تخم مرغ و از این جور چیزها به عنوان تحفه ای داخل دستمالشان می بندند .

شهریارشیرین سخن نیز در این بیت اشاره کرده است

 آی نه گوزل قایدادی شال سالاماق .........بی شالینا بایراملیغین باغلاماق

البته عیدی تازه داماد هم که ازطرف خانواده عروس به شال بسته می شد مزه دیگری داشت که شهریار شیرین سخن هم به زیبایی آن را گفته است.

 بایرامیدى ، گئجه قوشى اوخوردى

آداخلى قیز ، بیگ جوْرابى توْخوردى

هركس شالین بیر باجادان سوْخوردى

آى نه گؤزل قایدادى شال ساللاماق !

بیگ شالینا بایراملیغین باغلاماق !

 شال ایسته دیم منده ائوده آغلادیم

بیر شال آلیب ، تئز بئلیمه باغلادیم

غلام گیله قاشدیم ، شالى ساللادیم

فاطمه خالا منه جوراب باغلادى

خان ننه مى یادا سالیب ، آغلادى

چهل یاسین یا قئرخ یاسین

 البته ناگفته نماند بهترین هدیه ما درایام عید یک تخم مرغ رنگین سفت بود که هرخانواده ای آن رابه شال می بست،انگار دنیا را به ما می داد.



:: برچسب‌ها: بایرا ایشلری, یومورتابویاماخ,

نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

تسلیت

چه سخت است در دل گريستن و سخنی بر زبان نراندن ، چه سخت است بدون او زيستن و چهره پرمهر

خندان، باصفا و صميمی او را در خاک جستن ، اکنون که به تقدير و مشيت الهی در فراق پرواز روح بلند پدری

مهربان مي سوزيم ، از تو مي خواهيم ما را در همه حال صبور و بربار قرار دهی .

پدری مهربان و دلسوزو فداکار ( آقای صالح تنهایی ) در  روز دوشنبه دار فانی را وداع گفته و در

قبرستان ده امام به خاک سپرده شد  ومراسم سوم آن مرحوم در مورخه 93/10/23 از ساعت

10:30 الی ساعت 13 در شهرک فرون آباد بود که با حضور پر رنگ همشهریان  بر گزار گردید

خداوند به آن مرحوم رحمت و به یاز ماندگان صبر عنایت فرماید.

چهل روز گذشت و امروز (93/12/01 ) چهلمین روز در گذشت پدری مهربان و زحمت کش است




نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

داستان آموزنده مادر نا بینا

 

داستان بسیار زیبا و آموزنده مادر نابینا

 مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود

 اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

 یک روز اومده بود  دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره

 خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟

 به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا   از اونجا دور شدم

 روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت  هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره

 فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم .  کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..کاش مادرم  یه جوری گم و گور میشد…

 روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟

  اون هیچ جوابی نداد....

 حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم .

 احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت

 دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم

 سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

 اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی…

 از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم

 تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من

 اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو

 وقتی ایستاده بود دم در  بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا  ، اونم  بیخبر

 سرش داد زدم  “: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!”  گم شو از اینجا! همین حالا

 اون به آرامی جواب داد : ” اوه   خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم ” و بعد فورا رفت واز نظر  ناپدید شد یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه

 ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم .

 بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی .

 همسایه ها گفتن که اون مرده

 ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم

 اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن

 ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور   اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،

 خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا

 ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم

 وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم

 آخه میدونی … وقتی تو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی

 به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم

 بنابراین چشم خودم رو دادم به تو

 برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم  به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه

 با همه عشق و علاقه من به تو...

 



:: برچسب‌ها: داستانک, داستان مادرنابینا,

نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

شب یلدا (چله گجه سی ) سال 1393

شب یلدا از طولانی ترین شب سال است که مردم روستا در این شب برای شام خودشان بیشتر خشیل  می پختند و با شیره انگور میل میکردند در شب یلدا مردم روستا هندوانه ، قورقا (گندم مخلوط شده با شیر ) میخوردند  یادش به خیر کرسی میگذاشتند و بچه ها سر کرسی می نشستند و بزرگ خانواده برای آنها داستان میگفتند و امشب را تا پاسی از شب بیدار می ماندند.
کسانی که نامزد بودند برای عروس خود خوانچه  ( معمولا یک جعبه انگور )  میبردند.
 


نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393

به یاد شب نشینیهای فراموش شده

به یاد شب نشینی های فراموش شده

بعد از شنیدن صحبتهای پدربزرگها و سالمندان روستا می بینم که با اینکه در کنار یکدیگر زندگی می کنیم چقدر از همدیگر دور هستیم .

صحبت از زمانی است که سن من و همسالان من قد نمی دهد صحبت از سرمای سوزان و برفهایی است که تا زانو آدم در برف می رفت  ، صحبت از آن روزهایی است که حتی نفت نقش بسزایی در گرم کردن خانه ها نداشت چه برسد به بخاری گازی ...

کرسی بود که با گرمای پِهِنِ خشک شده که در زبان محلی به آن " کَرمَه 1" می گویند اهل خانه را از سرمای سوزان آن روزها نگه می داشت . آن روزهایی که همه همسایه ها زیر یک کرسی جمع می شدند و بزرگتر ها گرداننده های این مراسم بودند . پدران از کشاورزی و دامداری و مادران از خانه داری و فرزندان از آقا و خانم معلم جدیدشان که از شهر آمده بود می گفتند . پدربزرگها به گفتن داستان هایی از گذشته های دور و ظلم و ستمی که از اربابان گذشته بر آنها روا شده بود می پرداختند . بچه ها نیز سرگرم  به نقطه بازی و شاه و دزد ، بازی می شدند . آن موقع خانواده ها آنقدر با هم صمیمی بودند که اگر میانشان بحثی در میان می گرفت کینه در آن رسوخ نداشت .

پذیرایی ها ساده بود و در کمتر خانه ای میوه وجود داشت از این سال تا سال دیگر شاید یک بار هم رنگ مرکبات نمی دیدند . مجمه روی کرسی پر بود از ، کشمش و نخود ، سنجد، گندم و عدس برشته ، و یا هویجی که تازه از زیر خاک در آورده بودند. آن روزها مثل امروزه تلویزیون  نبود . این شب نشینی ها به همین جا ختم نمی شود و چه گره ها و مشکلات در بطن همین دور هم جمع شدن ها باز می شد . مادران برای پسران جوان خود از میان دختران روستا یک به یک سبک و سنگین می کردند و از همین شب نشینی ها چه زندگی ها که سرو سامان نمی گرفت .

حال نمی دانم چه بگویم آیا پدران ما نتواسته اند خود را با عصر تکنولوژی وفق دهند یا ما هویت خودمان را در این عصر وانفسای تکنولوژی گم کرده ایم . ما در یک خانواده در کنار یکدیگر زندگی می کنیم اما عضوء شبکه های اجتماعی می شویم و از این طریق با یکدیگر ارتباط برقرار می کنیم و رنگ و بویی از زندگی سنتی در زندگی روزانه مان حس نمی شود و یا اگر شب نشینی هایی هم برگزار می کنیم نشانه هایی جز تجملات در آن دیده نمی شود .

با کمی تأمل می توانیم به این نکته پی ببریم که زندگی سخت نیست ما سختش میکنیم و می توانیم همانند پدرانمان به دور از هرگونه تجملات و با سادگی در کنار یکدیگر زندگی کنیم .

از شبکه های مجازی سخن به میان آمد این شبکه ها باعث شده اعضای خانواده از هم دور شوند طوری که وقتی شب نشینی  به خانه اقوام میرویم هر بچه ای را میبینی در دست خود  تبلت یا گوشی دارد و فقط با هم سن و سال خود  در گوشه ای کز کرده و فقط با گوشی یا تبلت خود بازی میکنند یا پدر  یا مادری را میبینی برای نوه اش سیسمونی میدهد و لای سیسمونی یک تبلت گذاشته است  وبا افتخار میگوید که برای نوه ام  سیسمونی تبلت  داده ام  ولی فکر نمیکند وجود این  وسایل برای بچه ها در سنین کودکی معضل بزرگی است.

کرمه: در تابستان تفاله گاو و گوسفند را با آب مخلوط کرده و به اندازه یک بشقاب یهن میکردند تا خشک شود بعد از خشک شدن این تفاله ها را جمع کرده وبرای سوزاندن در تنور زمستانی نگهداری میکردند.

 

 

 

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 28 اسفند 1393



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به بزوجیق مي باشد.