بزوجیق
روستای بزوجیق از توابع شهرستان هشترود استان آذربایجان شرقی

تبریک نوروز سال 1396 ولادت حضرت علی (ع) ((( روز پدر ))) تبریک عید نوروز سال 1394 بازیهای زمستانی در روستای بزوجیق ختنه کردن پسرها شب یلدا موذن روستا دکترشاطرزاده مجلس ترحیم معدن شوراکت در گذشته از دو نفر به نیکی یاد می شد شکسته بند آشپز روستای بزوجیق عاشق علی کلاس قرآن اولین معلم ، بیماری خروسک ، دکتر تیموری صابر پاشائی اسامی بزرگانی که به رحمت خدا رفته اند تفریح جوانان روستای بزوجیق نمایی دور از روستای بزوجیق روستای بزوجیق


دانلود فیلم همایش دانش آموزان و معلمان روستای بزوجیق
 

دانلود فیلم همایش دانش آموزان و معلمان روستای بزوجیق

 

 

 

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

تسلیت
انا لله و انا الیه راجعون

از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر

رفتی و از مرگ جانسوزت سیه پوشم پدر

خنده و مهر و وفا و مهربانیهای تو

در جهان هرگز نمی گردد فراموشم پدر

 

در کمال تاسف با خبر شدیم (آقای جعفر تنهایی )دار فانی را وداع گفت. و در قبرستان ده امام به خاک

سپرده شد. این ضایعه بزرگ را به خانواده ایشان تسلیت عرض مینماییم و از خداوند متعال برای ایشان طلب

مغفرت کرده و برای خانواده محترم ایشان صبر جمیل مسئلت مینماییم.

مراسم سوم آن مرحون در روز جمعه مورخه 94/02/18 از ساعت 10:30 الی14 در شهرک فرون آباد بر گذار میگردد.

یادمان باشد مرحوم  تنهایی کسی بود که اولین بار روشنایی (برق) را به خانه  های ما آورد  .




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

ماه محرم سال 1394

عاشورا سالروز عروج خونین سبک بالان عاشقی است که با شهادت خویش حماسه جاودانه و با شکوهی در تاریخ آفریدند. عاشورا چشمه نوری است که سیاهی ها و تاریکی ها را از جان می شوید و زلالی و پاکی را سخاوتمندانه به آن هدیه می کند. فریاد سرخی که از خاک تفتیده کربلا برخاست، طنین بیدارباشی بود که تمامی اعصار و قرون را درنوردید و با رنج مظلومان تاریخ آمیخته شد و به ابدیت پیوند خورد. نه کربلا به یک سرزمین محدود می شود و نه عاشورا در غروب یک روز پایان می یابد.

ماه محرم بر تمامی حسینیان و مردم روستای بزوجیق تسلیت باد.

از تمامی همشهریان محترم درخواست دارم در هر نقطه ایران که تشریف دارید از حسینیه خودتون عکسی را برای ثبت در وبلاگ روستای بزوجیق برای اینجانب ارسال کنید تا برای پربار بودن  وبلاگ کمکی کرده باشید.




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

دانلود فیلم همایش دانش آموزان و معلمان روستای بزوجیق
 

دانلود فیلم همایش دانش آموزان و معلمان روستای بزوجیق

 

 

 

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

عکس دانش آموزان
تاريخ : چهارشنبه دوازدهم فروردین ۱۳۹۴ | 16:15 | نویسنده : یوسف

از بازدید کنندگان و همشهریان عزیز درخواست دارم کسانی که عکسی از گذشته در دسترس دارند حتما عکس های خود را از طریق ایمیل برام ارسال کنید تا در وبلاگ ثبت کنم.

 

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

تبریک عید نوروز سال 1394

تبریک پیشاپیش عید سال 1394

 

فرا رسیدن سال نو همیشه نوید بخش افکار نو، کردار نو و تصمیم های نو برای آینده است. آینده ای که همه

امید داریم بهتر از گذشته باشد. در سال نو، ۳۶۵ روز سلامتی، شادی، پیروزی، مهر و دوستی و عشق را برای

شما آرزومندم.

(( سال 1394 پیشاپیش بر تمامی مردم روستای بزوجیق تبریک و تهنیت باد .  ))

 

عید نزدیک است و مردم در تدارک چیدن سفره هفت سین هستند. لباس نو می خریم و سفره ی هفت سین

می چینیم. هفت سین یک سفره صمیمی و حقیقی است و چیزی مستقل از کار و زندگی روزانه نیست. سفره

هفت سین نماد یک زندگی کامل است.

سنجد سین اول، نماد فرزانگی و زایش
سیب سین دوم، نماد سلامتی
سبزه سین سوم، یادآور سبزی و نشاط
سمنو سین چهارم، سمبل قدرت
سیر سین پنجم، نماد سیری چشم و دل
سرکه سین ششم، نماد تسلیم و رضا
سماق سین هفتم، سمبل صبر
سکه هشتمین سین مدرن سفره هفت سین

 گل نوروزی

(نوروز گولی) یا همان گل نوروز یا گل زنبق یکی از زیباترین گل های وحشی و طبیعت است که عمر کوتاهی داره اواخر اسفند ماه به صورت خود رو در برخی نقاط روستای بزوجیق می روید و آمدن بهار را نوید میدهد.در سالهای نه چندان دور چند روز مانده به عید که هوا گرم میشد و برفهای بعضی از جاهایی مثل (( اوزان درسی، صد دره ، قره قوش یواسی )) آب میشد بچه های روستای بزوجیق چند نفری جمع میشدند و با همدیگر به صحرارفته و گل نوروزی می چیدند بوته های گل نوروزی را لای کتابها می گذاشتند و این گلها بعضی مواقع تا سال بعدلای کتاب میماند.اینها خاطراتی هستند که هیچ موقع فراموش نخواهد شد.و سالهای سال با ماها خواهد ماند.




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

یومورتا بویاماق

یومورتا بویاماق

یادش بخیر اون روزهایی که مادر بزرگ ها از یک ماه مونده به عید هر موقع پیاز پوست می کندند پوست پیازها رو نگه می داشتند تا شب عید تخم مرغ رنگ کنند! آخه اون موقع هیچ وسیله دیگری برای رنگ کردن نبود نه از آبرنگ و مداد رنگی و نه از سایر چیز ها خبری بود. یه پوست پیاز بود و تخم مرغ محلی! دیگه از اون بویاقلی یومورتاها آثاری نمونده و تخم مرغ های رنگی هم مدرن شده اند.

ائو تمیزله مک (خانه تکانی کردن)

 مراسم خانه تکانی قبل از شروع سال نو و از اولین چارشنبه اسفند در آذربایجان آغاز میشود و مردم  سعی میکنند تا شروع سال نو محل زندگی خود را از هر نوع آلودگی پاک کنند و برای ورود سال جدید  آماده کنند. مردم آذربایجان معتقدند اگر خانه تا شروع تحویل سال نو تمیز و مرتب نشود در طول سال  جدید همانطور نامرتب خواهد ماند و تا پایان سال روی تمیزی به خود نخواهد دید.همچنین آذربایجانیها  معتقدند فرشته ها وارد خانه های کثیف نمیشوند.  البته به دلیل سرمای اسفند ماه از فرش شستن خبری نبود. در روستای بزوجیق خانمهای بعد از  تمیز کردن خانه های خود با خاک سفید (خاک  سفید را از دَوَبُوینی و یا از اوزان دَرَ سی می آوردند) درب خانه و تیرک  و دور تاخچه ها را نقاشی میکردند.

قورشاخ سالاماخ  (شال سالاماق)

پسران جوان یک دستمال بلند بدست میگیرند و میروند دنبال (قورشاخ سالاماخ)یعنی میروند و از بالا پشت بام فامیل و در و همسایه دستمالشان را داخل خانه ها اویزان میکنند تا صاحبخانه چیزهایی مثل آجیل جوراب و یا شال یا تخم مرغ و از این جور چیزها به عنوان تحفه ای داخل دستمالشان می بندند .

شهریارشیرین سخن نیز در این بیت اشاره کرده است

 آی نه گوزل قایدادی شال سالاماق .........بی شالینا بایراملیغین باغلاماق

البته عیدی تازه داماد هم که ازطرف خانواده عروس به شال بسته می شد مزه دیگری داشت که شهریار شیرین سخن هم به زیبایی آن را گفته است.

 بایرامیدى ، گئجه قوشى اوخوردى

آداخلى قیز ، بیگ جوْرابى توْخوردى

هركس شالین بیر باجادان سوْخوردى

آى نه گؤزل قایدادى شال ساللاماق !

بیگ شالینا بایراملیغین باغلاماق !

 

شال ایسته دیم منده ائوده آغلادیم

بیر شال آلیب ، تئز بئلیمه باغلادیم

غلام گیله قاشدیم ، شالى ساللادیم

فاطمه خالا منه جوراب باغلادى

خان ننه مى یادا سالیب ، آغلادى

چهل یاسین یا قئرخ یاسین

 البته ناگفته نماند بهترین هدیه ما درایام عید یک تخم مرغ رنگین سفت بود که هرخانواده ای آن رابه شال می بست،انگار دنیا را به ما می داد.




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

شب نشینی های زمستانی

به یاد شب نشینی های فراموش شده

بعد از شنیدن صحبتهای پدربزرگها و سالمندان روستا می بینم که با اینکه در کنار یکدیگر زندگی می کنیم چقدر از همدیگر دور هستیم .

صحبت از زمانی است که سن من و همسالان من قد نمی دهد صحبت از سرمای سوزان و برفهایی است که تا زانو آدم در برف می رفت  ، صحبت از آن روزهایی است که حتی نفت نقش بسزایی در گرم کردن خانه ها نداشت چه برسد به بخاری گازی ...

کرسی بود که با گرمای پِهِنِ خشک شده که در زبان محلی به آن " کَرمَه 1" می گویند اهل خانه را از سرمای سوزان آن روزها نگه می داشت . آن روزهایی که همه همسایه ها زیر یک کرسی جمع می شدند و بزرگتر ها گرداننده های این مراسم بودند . پدران از کشاورزی و دامداری و مادران از خانه داری و فرزندان از آقا و خانم معلم جدیدشان که از شهر آمده بود می گفتند . پدربزرگها به گفتن داستان هایی از گذشته های دور و ظلم و ستمی که از اربابان گذشته بر آنها روا شده بود می پرداختند . بچه ها نیز سرگرم  به نقطه بازی و شاه و دزد ، بازی می شدند . آن موقع خانواده ها آنقدر با هم صمیمی بودند که اگر میانشان بحثی در میان می گرفت کینه در آن رسوخ نداشت .

پذیرایی ها ساده بود و در کمتر خانه ای میوه وجود داشت از این سال تا سال دیگر شاید یک بار هم رنگ مرکبات نمی دیدند . مجمه روی کرسی پر بود از ، کشمش و نخود ، سنجد، گندم و عدس برشته ، و یا هویجی که تازه از زیر خاک در آورده بودند. آن روزها مثل امروزه تلویزیون  نبود . این شب نشینی ها به همین جا ختم نمی شود و چه گره ها و مشکلات در بطن همین دور هم جمع شدن ها باز می شد . مادران برای پسران جوان خود از میان دختران روستا یک به یک سبک و سنگین می کردند و از همین شب نشینی ها چه زندگی ها که سرو سامان نمی گرفت .

حال نمی دانم چه بگویم آیا پدران ما نتواسته اند خود را با عصر تکنولوژی وفق دهند یا ما هویت خودمان را در این عصر وانفسای تکنولوژی گم کرده ایم . ما در یک خانواده در کنار یکدیگر زندگی می کنیم اما عضوء شبکه های اجتماعی می شویم و از این طریق با یکدیگر ارتباط برقرار می کنیم و رنگ و بویی از زندگی سنتی در زندگی روزانه مان حس نمی شود و یا اگر شب نشینی هایی هم برگزار می کنیم نشانه هایی جز تجملات در آن دیده نمی شود .

با کمی تأمل می توانیم به این نکته پی ببریم که زندگی سخت نیست ما سختش میکنیم و می توانیم همانند پدرانمان به دور از هرگونه تجملات و با سادگی در کنار یکدیگر زندگی کنیم .

از شبکه های مجازی سخن به میان آمد این شبکه ها باعث شده اعضای خانواده از هم دور شوند طوری که وقتی شب نشینی  به خانه اقوام میرویم هر بچه ای را میبینی در دست خود  تبلت یا گوشی دارد و فقط با هم سن و سال خود  در گوشه ای کز کرده و فقط با گوشی یا تبلت خود بازی میکنند یا پدر  یا مادری را میبینی برای نوه اش سیسمونی میدهد و لای سیسمونی یک تبلت گذاشته است  وبا افتخار میگوید که برای نوه ام  سیسمونی تبلت  داده ام  ولی فکر نمیکند وجود این  وسایل برای بچه ها در سنین کودکی معضل بزرگی است.

کرمه: در تابستان تفاله گاو و گوسفند را با آب مخلوط کرده و به اندازه یک بشقاب یهن میکردند تا خشک شود بعد از خشک شدن این تفاله ها را جمع کرده وبرای سوزاندن در تنور زمستانی نگهداری میکردند.




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

تسلیت

تسلیت

خانواده محترم مقدمی اندوه بی پایان ما از این واقعه دردناک قابل وصف نیست

درگذشت پدر چنان سنگین و جانسوز است که به دشواری به باور می‌نشیند،

ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چاره‌ای جز تسلیم و رضا نیست.

این ماتم جانگداز را به،خانواده محترم تان صمیمانه تسلیت عرض نموده

و برای آنان صبر و اجر و برای آن عزیز سفرکرده علو درجات طلب می‌کنم.

از فراقت با غم محنت، هم آغوشم پدر

رفتی و از مرگ جانسوزت سیه پوشم پدر

خنده و مهر و وفا و مهربانیهای تو

در جهان هرگز نمی گردد فراموشم پدر

(( گفــت : با پدر یک جمـــله بســـاز. گفتــم : من با پدر جمله نمی ســازم ،

دنیــــــــامو می سازم ))

در مورخه 93/05/19 ((آقای محمد مقدمی ))  پدری مهربان و دلسوزاز اهالی روستای

بزوجیق ساکن شهرستان رشت دار فانی را وداع گفتند ومراسم ختم  روز سوم آن مرحوم در مورخه

93/05/21 از ساعت 10 الی 13 در شهرستان رشت برگزار گردید.

 

   روز یکشنبه مورخه 1393/06/30 (( مظفر پرکان )) پدری مهربان و دلسوز و برادر شهید بهراد

پرکان بعد از تحمل چند ماه بیماری در شهرستان رشت دار فانی را وداع گفتند که روز سوم آن مرحوم

در مورخه 93/07/01 از ساعت 10 الی ساعت 13  میباشد.

مدیریت وبلاگ این مصیبت وارده را به خانواده ی محترم پرکان تسلیت عرض نموده و  از خداوند متعال

برای بازماندگان عمر با عزت را مسئلت داریم.

 

 

در کمال تاسف با خبر شدیم (( آقاِی فتحعلی جهانگیری )) در مورخه 93/07/07 در شهرک فرون آباد دار فانی را وداع گفته اند. این ضایعه بزرگ را به خانواده ی محترم ایشان تسلیت عرض کرده و از خداوند  متعال  برای  ایشان  طلب  مغفرت  و برای خانواده ی محترمشان صبر جمیل مسئلت می نماییم.

 




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394

اوشاغلیغ ناغیلی

این داستانک کودکانه را معمولا مادر بزرگها برای نوه های گلشان می گفتند. یاد آن روزها گرامی ، که بچه ها اطراف کرسی میخوابیدند و مادر بزرگها برای آنها قصه تعریف میکردند و هر از گاهی با نقل هایی که در ته جیبشان بود بچه ها را خوشحال میکردند .

اوشودوم آی اوشودوم ... داغدان آلما داشیدیم

آلمالیغیمی آلدیلار ... منی یولا سالدیلار

من ظلومندان بزارام ... درین قویو قازارام

درین قویو بئش کئچی ... بئشیده ائرکک کئچی

ائرکک  قازاندا قاینار... ماحمود یانیندا اوینار

ماحمود گئتدی اودونا ... قارغی باتدی بودونا

قارغی دئییل قمیشدیر... بئش بارماغیم گوموشدور

گوموشو وئردیم تاتا ... تات منه داری وئردی

دارینی سپدیم قوشا ... قوش منه قاناد وئردی

قانادلاندیم اوچماغا ... حق قاپیسین آچماغا

حق قاپیسی کیلددیر... کیلید دوه بوینوندا

دوه گیلان یولوندا ... گیلان یولو سر به سر

ایچینده میمون گزر... میمونون  بالالاری

منی گوردو آغلادی ... تومانینا قیغ لادی !!




نویسنده : یوسف تاریخ : 29 مهر 1394



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به بزوجیق مي باشد.